عاشورای 1342 (سخنرانی امام خمینی)
سعید داوری
22 بازدید
سخنرانی امام خمینی در عصر عاشورای 13 خرداد 1342 در مدرسۀ فیضیۀ قم، منجر به دستگیری و انتقال ایشان به تهران و سپس قیام پانزده خرداد شد.
شش ماه پس از شروع اعتراضات روحانیان به اقدامات حکومت پهلوی (لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی، سربازی اجباری طلاب، ارتباط با رژیم صهیونیستی، انقلاب سفید و…)،[1] حادثۀ حملۀ مأموران ساواک به مدرسۀ فیضیۀ قم و طالبیۀ تبریز در 2 فروردین 1342 مصادف با شهادت امام صادق(ع)، موج جدیدی از اعتراضات روحانیت را علیه حکومت پهلوی ایجاد کرد.[2]
امام خمینی در 28 اردیبهشت 1342 به مناسبت شروع ماه محرم، طی نامهای خطاب به مبلغان و خطبا اعلام کرد که از فرصت ماه محرم برای افشاگری علیه اقدامات حکومت پهلوی استفاده کنند، از زندان و شکنجه ترسی نداشته باشند و از عواقب سکوت بر ظلم بترسند.[3] از سوی دیگر حکومت پهلوی میخواست با استفاده از فرصت ماه محرم ضمن خنثی کردن فعالیتهای روحانیتِ مخالف حکومت، بهوسیلۀ روحانیونی که با ساواک همکاری میکردند، سیاستهای حکومت را موردتأیید اسلام و شریعت اعلام کند.[4]
امام خمینی قصد داشت عصر عاشورا در مدرسۀ فیضیه سخنرانی کند. شایعۀ حملۀ دوباره به فیضیه، همهجا را پُر کرده بود.[5] از سویی نیروهای ساواک، بهدلیل نگرانی از تظاهرات مردمی، و از سوی دیگر دوستداران امام خمینی که نگران جان ایشان بودند، میکوشیدند امام را از رفتن به فیضیه منصرف کنند، اما ایشان مصمم بود به فیضیه برود و به اطرافیان اطمینان میداد که حادثهای رخ نخواهد داد.[6]
برخی از یاران امام با سازماندهی سید محمدجعفر ورامینی، نقاط خاصی از لباس و بدن خود را گِلاندود کرده بودند تا از دیگران متمایز باشند. این عده به نیروهای مَحرم مشهور بودند که وظیفۀ حفاظت از امام را بر عهده داشتند.[7] بیشتر افرادی که در آن روز به مدرسۀ فیضیه رفتند، به سلاحهای سرد، مانند چاقو، چماق و… مسلح بودند.[8]
ساعت 3 بعد از ظهرِ روز دوشنبه، گردانی از نیروهای نظامی حاضر در شهر، اطرف صحن حضرت معصومه(س) مانور دادند[9] و تانکها را در خیابانها مستقر کردند.[10]
روز 13 خرداد، مصادف با روز عاشورا، در حدود ساعت پنج و نیم عصر، امام خمینی از منزل خود خارج شد. حدود سیصد نفر از نیروهای مَحرم آماده بودند که ایشان را تا حرم همراهی کنند.[11] ایشان قسمتی از مسیر را با تاکسی رفت و برای اینکه امکان دیدارشان برای مردم فراهم شود، قسمتی را نیز با خودرو فولکسواگن روبازی که متعلق به حاج حسین کشور بود طی مسیر کرد تا به مدرسۀ فیضیه رسید. جمعیت انبوهی در طول مسیر، بهویژه در نزدیکی مدرسۀ فیضیه حضور داشتند. آنها از شهرها و نقاط مختلف کشور، از جمله تهران، اصفهان، کاشان، خمین و جمکران آمده بودند. حاج مهدی عراقی در میان این جمعیت از امام محافظت میکرد.[12]
حدود پنج دقیقه مانده به ساعت 6 بعد از ظهر، امام خمینی درحالیکه تحتالحنک عمامۀ خود را انداخته و گِل تازه به جلوِ عمامهاش مالیده بود، بههمراه حدود 1500 نفر وارد مدرسه شد. ایشان روی سکویی سمت قبلۀ مدرسۀ فیضیه نشست که با دری به صحن کوچک حضرت معصومه(س) متصل میشد.[13]
به گزارش ساواک جمعیتی نزدیک دویست هزار نفر تمام صحن مدرسۀ فیضیه، صحن بزرگ حرم، میدان جلوِ صحن مسجد اعظم را گرفته و تمام پشتبامها را پُر کرده بودند. دوازده بلندگو در مسجد اعظم، مدرسۀ فیضیه، صحن بزرگ و جلوِ میدان نصب کرده بودند.[14]
پیش از امام خمینی، چند سخنران دیگر از جمله حجتالاسلام علیاصغر مروارید و واعظی بهنام اهوازی در آنجا سخنرانی کردند. حدود ساعت 7 پس از مقدمهای که حجتالاسلام مروارید بیان کرد، میکروفون را در همان جا که امام خمینی نشسته بود، مقابل ایشان گذاشتند و ایشان درحالیکه تحتالحنک عمامهاش باز بود، شروع به سخنرانی کرد.[15]
برخلاف سایر مجالس سخنرانی، امام درخواست آب کرد، اما آب از قبل آماده نشده بود. ظرفی را آب کردند و به ایشان دادند. امام مقداری آب نوشید.[16]
مأموران برای جلوگیری از پخش سخنان امام، برق را قطع کردند، اما یاران امام از جمله احمد اشعری، که به کار باتریسازی وارد بود، از قبل پیشبینی لازم را کرده بودند و با چند باطری بسیار قوی بلندگوها را راهاندازی کردند.[17]
امام نطق پرشور و حماسی خود را ادامه داد.[18] ایشان با بهرهگیری از مناسبت عاشورای حسینی در نطق خود حملۀ مأموران حکومت به فیضیه را به واقعۀ کربلا تشبیه کرد و با غلط و مفتضح خواندن رفراندومِ انقلاب سفید، به سلوک عارفانه و زیست مردمی علمای اسلام و مجاهدتهای آنها در طول تاریخ اشاره کرد، به اهانتها و اتهامهای محمدرضا پهلوی پاسخ گفت و خطاب به شاه فرمود: «آقا، من به شما نصحیت میکنم، ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند… اگر دیکته میدهند دستت و میگویند بخوان، در اطرافش فکر کن».
امام خمینی به همسویی شاه با اسرائیل و عُمال صهیونیسم در ایران اشاره کرد و گفت: «ربط مابینِ شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید از اسرائیل حرف نزنید… مگر شاه اسرائیلی است؟!… نصیحت مرا بشنو،… بشنو از روحانیین، بشنو از علمای مذهب… اسرائیل به درد تو نمیخورد… بدبخت… بیچاره». ایشان شاه را تهدید کرد که در صورت ادامۀ مخالفت با اسلام و روحانیت، وی را از مملکت بیرون خواهند کرد.[19]
سخنرانی امام خمینی حدود 15 تا 20 دقیقه طول کشید و ایشان در انتهای سخنان خود از کسانی که صدایشان را میشنیدند خواست با آرامش و بدون تظاهرات پراکنده شوند. بعد از اینکه بیشتر مردم از مدرسۀ فیضیه خارج شدند، ایشان نیز خارج شد.[20] ایشان از درِ مدرسۀ فیضیه که به حرم راه داشت، وارد صحن و مسجد اعظم شد[21] و بههمراه فرزندش سید مصطفی و سید محمد ورامینی سوار تاکسی قرمزرنگی شد که از دقایقی قبل در انتظارشان بود.[22] حجتالاسلام سید جواد الیاسی شیرازی نیز پس از دعا[23] منبر را ترک کرد و مراسم پایان یافت.
در پایان مراسم، هرکس حالوهوایی پیدا کرد. برخی گفتند خدا به خیر کند؛[24] یکی گفت آقا امروز تند رفت، تندتر از اندازه؛[25] برخی گمان میکردند پس از این خطبۀ آتشین، سقوط حکومت شاه حتمی است![26] بعضی از ترس میلرزیدند.[27]
آن روز یکی از مردم سخنرانی امام را ضبط کرد و نوار آن را توسط حاج علی قمی، از ارادتمندان امام خمینی که شغلش رانندگی بود، بهدست امام رساند؛ به این ترتیب صدای آن روز ماندگار شد.[28]
جریان ورود امام خمینی به مدرسۀ فیضیۀ قم و موضوعات سخنرانی وی در عصر عاشورا از سوی ساواک و شهربانی قم در چند گزارش در اختیار ساواک مرکزی تهران قرار گرفت.[29]
بهدنبال سخنان و افشاگریهای امام خمینی علیه حکومت پهلوی در روز عاشورا، دو روز بعد، یعنی در سحرگاه 15 خرداد، ساعت 3:30 بامداد، نیروهای ساواک به منزل امام خمینی یورش بردند و بدون سروصدا ایشان را دستگیر کردند. بهرغم اینکه آنها احتمال میدادند عدهای برای حفاظت از امام در منزل ایشان حضور داشته باشند، اما غیر از اهالی منزل، کس دیگری در منزل ایشان نبود. امام خمینی پس از دستگیری همراه سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران و عدهای از گارد ساواک به تهران اعزام شد.[30] ایشان پس از چند ساعت بازداشت در باشگاه افسران، غروب 15 خرداد به پادگان بیسیم (قصر) منتقل شد.[31]
[1]. احمدی، محمدرضا؛ خاطرات آیتالله حسن طاهری خرمآبادی؛ چاپ اول، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ١٣٧٨ش، ج1، ص138؛ روحانی، سید حمید؛ نهضت امام خمینی؛ چاپ بیستم، بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامۀ انقلاب اسلامی، ١۴٠١ش، ج1، ص172؛ دوانی، علی؛ نهضت روحانیون ایران؛ بیچا، بنیاد فرهنگی امام رضا، ج3، ص٢۴-۴۶.
[2]. نهضت روحانیون ایران، ج3، صص٢٨۴-٣۶٠.
[3]. صحیفۀ امام، ج1، ص229-230.
[4]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، چاپ اول، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ١٣٧٨، ج2، ص233-239.
[5]. باقری، علی؛ خاطرات 15 خرداد دفتر ششم؛ چاپ اول، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ١٣٧۶ش، ص273.
[6]. همان، ص270.
[7]. همان، دفتر دوم، ص284.
[8]. بهبودی، هدایتالله؛ الف لام خمینی؛ بیچا، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ١٣٩۶، ص 311.
.[9]سیر مبارزات امام خمینی درآینه اسناد به روایت اسناد ساواک؛ چاپ اول، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1386ش، ج1، ص400، تلگرام ساواک قم به ساواک تهران، سند شماره 194، مورخ 13/3/42.
[10]. خاطرات 15 خرداد، دفتر ششم، ص354.
[11]. سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد، ج1، ص400، تلگرام ساواک قم به ساواک تهران، سند شماره 194، مورخ 13/3/42.
[12]. معادیخواه، عبدالمجید؛ جام شکسته؛ بیچا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388ش، ج1، ص328-329؛ خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ص216-217.
[13]. سیر مبارزات امام خمینی در آینۀ اسناد، ج1، ص 420؛ حسینیان، روحالله؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران؛ چاپ هشتم، ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ١٣٩٧ش، ص323.
[14]. سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد، ج١، ص419-420.
[15]. آریابخشایش، یحیی، روزشمار 15 خرداد؛ چاپ اول، سوره مهر، 1398، ج2، ص240-241.
[16]. خاطرات 15 خرداد، خاطرات قم، دفتر دوم، ص337.
[17]. همان، دفتر پنچم، ص204-205، بهنقل از حجتالاسلاموالمسلمین سید محمد کوثری؛ سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج1، ص 419.
[18]. سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد، ج١، ص405.
[19]. صحیفۀ امام، ج1، ص243-248.
[20]. خاطرات 15 خرداد، خاطرات قم، دفتر دوم، ص338.
[21]. سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد، ج1، ص41؛ وجدانی، مصطفی؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ بیچا، پیام آزادی، ١٣٧۶ش، ج5، ص118.
[22]. جام شکسته، ج1، ص339-340.
[23]. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ص221.
[24]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص276.
[25]. کیمیافر، سید محمد،؛ خاطرات حبیبالله عسگر اولادی؛ بیچا، مرکز اسنادانقلاب اسلامی، ١٣٨٩ش، ص125.
[26]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص276.
[27]. خاطرات 15 خرداد، دفتر ششم، ص55.
[28]. خاطرات حبیبالله عسگر اولادی، ص125.
[29]. روزشمار 15 خرداد، ج2، ص247.
[30] . سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، ص335.
[31] . نهضت امام خمینی، ج1، ص513.