زندان اوین

جلیل امجدی
18 بازدید

زندان اوین همراه با ساواک مشهور‌ترین نماد دیکتاتوری و فشار سیاسی در ایران دورﮤ پهلوی است.

نخستین سنگ‌بنای زندان اوین به‌دست سرتیپ منوچهر هاشمی، رئیس ادارﮤ ضدجاسوسی ساواک، گذاشته شد. وی نخستین بار باغ اوین را به‌عنوان اقامتگاه موقت برای اتباع بیگانه و پناهندگان و دسته‌ای از مظنونین انتخاب کرد که نگهداری آنان در مراحل بازجویی در زندان‌های موجود کشور، مناسب حالشان نبود. این زندان در میان باغ بسیار وسیع با درختان کهن و انبوه در دهکدﮤ‌ سعادت‌آباد از املاک سید ضیاءالدین طباطبایی در دهۀ 1340 ساخته شد. این باغ دارای چند اتاق باغبانی و انبارهای قدیمی بود که پیش از آن برای نگهداری موقت اسلحه و تجهیزات ساواک استفاده می‌شد. باغ اوین به دره و رودخانه مشرف بود، درخت‌های گوناگون و آب‌وهوای مطبوعی داشت و در یکی از باصفاترین نقاط تهران بود. با نظارت و مدیریت ادارﮤ‌ هشتم در گوشه‌ای از این باغ، ساختمانی مرکب از چند اتاق انفرادی، یک سالن عمومی و بخش اداری با امکاناتی ازقبیل حمام و... ساخته شد و پس از اتمام در اختیار ادارﮤ ضدجاسوسی قرار گرفت. از بناهای موجود نیز به‌عنوان گاراژ و انبار استفاده شد.

در نیمه‌های دهۀ‌ چهل شمسی، با محدود شدن بازداشت‌های ادارﮤ‌ ضدجاسوسی و حل شدن مشکل پناهندگان، اوین ساختمانی‌ خالی و بی‌استفاده ماند.[1]

با توسعه و نفوذ روزافزون ساواک در تمام شئون اجتماعی کشور، ‌مقابله و مبارزه با حکومت پهلوی نه‌تنها کاهش نیافت، بلکه روزبه‌روز، به‌ویژه از قیام 15 خرداد 1342 به بعد، گسترش[2] و به‌تبع تعداد بازداشتی‌های ساواک افزایش یافت و زندان‌های موجود، دیگر گنجایش زندانیان بیشتری را نداشتند؛ ازاین‌رو بخشی از ساختمان تازه‌تأسیس اوین، شامل چند اتاق و سلول، ‌در اختیار ادارﮤ امنیت داخلی ساواک گذاشته شد و به‌تدریج ادارﮤ کل سوم تمام ساختمان نوبنیاد اوین را تصاحب کرد.[3]

در سال‌های بعد، با افزایش چشمگیر تعداد زندانیان سیاسی، حکومت تصمیم به ساخت و تجهیز بندها و سلول‌های جدید در اوین گرفت.

این زندان برای زندانیان دائم سیاسی در نظر گرفته شده بود. نقشۀ این زندان را شخصی به نام مهندس شریعت‌زاده تهیه کرد. در ساختن آن، افزون بر استفاده از تجربیات غرب در زمینۀ زندان و شکنجه‌گاه، از ابتکارهای شخصی نیز استفاده شد.[4] با بهره‌برداری از ساختمان جدید اوین در سال 1349[5] زندان اوین به‌جای زندان قصر به باستیل ایران شهرت یافت.

این زندان در آغاز برای سیصدوبیست زندانی، بیست نفر در انفرادی و سیصد تن در دو بند بزرگ عمومی، طراحی شده بود.[6] زندان اوین شامل دو بخش زندان قدیم و زندان جدید بود. زندان قدیم چند سلول انفرادی داشت که در اختیار ساواک بود. زیرزمین ساختمان قدیم پنج پله پایین و سپس سه پله بالا می‌رفت؛ به همین سبب به «پنج تا پایین، سه تا بالا» معروف شده بود. از آنجا زندانی وارد سالن شکنجه می‌شد. این سالن پایین درِ ورودی قرار داشت و حسینی، سرپرست زندان اوین، در آنجا زندانیان را شکنجه می‌کرد.[7]

در هر سلول یک ظرف پلاستیکی رنگ‌ورورفته وجود داشت که زندانیان در آن قضای حاجت می‌کردند. یک تشک پنبه‌ای نیز کف سلول افتاده بود. سطح دیوارها با رنگ‌های تیره نقاشی شده بود. کف راهروها و پشت سلول‌ها موکت‌های صداگیر، که شبیه نوعی نمد بود، پهن کرده بودند تا مأموران ساواک و زندانیان هنگام سرکشی مخفیانه پشت درِ سلول‌ها و استراق‌سمع، صدای پایشان به گوش زندانیان نرسد. در بالای هر سلول یک روزنۀ هوا وجود داشت که از داخل آن‌ها هوای بسیار سرد یا بسیار گرم وارد سلول می‌شد.[8] این عمل در تمام مدت بازجویی ادامه می‌یافت تا زمانی که زندانی حاضر به اقرار شود؛ به‌طوری که زندانی بعد از سه ماه به بیماری‌هایی نظیر سل، تنگی نفس، سینه‌پهلو و... مبتلا می‌شد.

بسیاری از زندانیان پس از آزادی از اوین به انواع‌واقسام بیماری‌ها مبتلا شده بودند؛ ضعف دید، فلج و گرفتگی دست و پا، ‌قطع شدن اعضای مختلف بدن، ناراحتی‌های عصبی، ناراحتی‌های کلیه، کبد و معده نمونه‌هایی از این بیماری‌ها بودند.[9] سلول عمومی زندان زنان، ‌اتاق نسبتاً بزرگ و تمیزی بود و دو پنجرﮤ‌ بزرگ رو به حیاط داشت و گلیم بزرگ و کهنه‌ای نیز کف اتاق را پوشانده بود. در زندان زنان معمول بود که از تازه‌واردان با سلام و دیده‌بوسی استقبال می‌شد و بعد معارفه انجام می‌گرفت. سرنگهبان بند زنان، خانم حسینی، همسر حسینی، رئیس اوین بود. او زنی مسن، کم‌سواد و به‌شکل عجیبی تابع دستورهای ساواک بود.

نگهبانان یکی دو نوبت در روز اجازه می‌دادند تا زندانیان به دستشویی بروند. همچنین روزی یک بار آنان را از اتاق بیرون می‌آوردند، اتاق را می‌گشتند، تمام وسایل زندانیان را بیرون می‌ریختند و بازرسی می‌کردند و سرتاپای زندانیان را فلزیاب می‌کشیدند. زندانیان زن از وسایل ارتباط جمعی، روزنامه، ‌کتاب، قلم، کاغذ و... محروم بودند و هیچ ارتباطی با بیرون نداشتند.

ملاقات زندانیان زن هر چند ماه یک بار، با حضور خانم حسینی صورت می‌گرفت. زنان زندانی در اتاق‌های عمومی افرادی با خوی و خصلت‌ها و گرایش‌های سیاسی مختلف بودند. بااین‌همه به‌خاطر جوّ خفقان‌آور پلیسی اوین، به‌جای برخورد و دسته‌بندی‌های خاص که در بندهای زندانیان مرد معمول بود، زنان معمولاً با هم کنار می‌آمدند. بدین‌ترتیب به‌رغم تنوع عقیده و منش‌های متفاوت، داشتن دشمن مشترک، زندانیان زن را وادار به نوعی زندگی مسالمت‌آمیز کرده بود.[10]

زیرزمین‌های ساختمان مرکزی معروف به اتاق‌های عمل بودند. در آنجا ساختمان دورافتادﮤ دیگری بود که شکنجه‌های وحشیانه در آن صورت می‌گرفت.

مأموران ساواک وظیفۀ شکنجه و بازجویی مبارزان زندانی را بر عهده داشتند و سربازان و گروهبان‌ها کمتر در کار شکنجه و آزار زندانیان دخالت می‌کردند.[11] اتاق حسینی یکی از اتاق‌های مخوف شکنجه در زندان اوین بود. این اتاق یک میز و چند صندلی داشت؛ پنجره‌ای نیز به بیرون داشت که تخت کوچکی زیر آن قرار گرفته بود.[12] در اوین صبح‌ها زندانی‌ با پای خود به اتاق شکنجه برده ‌ و شب‌ها با برانکارد به سلول زندان برگردانده می‌شد.[13]

زندان اوین همواره مهم‌ترین و معروف‌ترین شکنجه‌گاه ساواک بوده است. حتی پس از تشکیل کمیتۀ مشترک ضدخرابکاری در آغاز دهۀ پنجاه خورشیدی، شهرت زندان اوین به‌عنوان محل شکنجه و بدرفتاری با زندانیان کماکان حفظ شد.[14]

وضعیت زندان اوین در مقایسه با زندان‌های دیگر بسیار دشوارتر بود. زندان قصر در این دوره در مقایسه با زندان اوین حکم آسایشگاه را داشت. اوین زیرنظر ساواک اداره می‌شد. همۀ نگهبانان آن ارتشی بودند؛ آنان برای جلوگیری از برقراری ارتباط نزدیک با زندانیان، هر ماه تغییر می‌کردند. زندانیان فقط در محدودﮤ بندهای خود رفت‌وآمد و روزانه حداکثر دو ساعت حق داشتند در حیاط زندان باشند و حتی نمی‌توانستند از غذای خانگی بهره‌مند شوند.[15]

زندان اوین درحقیقت مجموعۀ زندان کمیتۀ مشترک و قصر را در خود جا داده بود؛ بدین‌معنی که هم شکنجه‌گاه و هم زندان عمومی و هم زندان انفرادی را در کنار هم داشت. وسایل و امکانات آن با زندان قصر متفاوت بود. شکنجه‌گاه اوین تمام دستگاه‌های شکنجه را داشت و تعدادی از مبارزان در این شکنجه‌گاه به شهادت رسیدند. شکنجه‌گاه اوین با شکنجه‌گاه کمیتۀ مشترک رقابت داشت و هرکدام می‌کوشیدند با شکنجۀ بیشتر، از مبارزان اطلاعات لازم را به دست آورند.[16]

در سال 1349ش برای پیشگیری از گسترش تظاهرات دانشجویان و هم‌زمان با قیام سیاهکل، کمیته‌ای به سرپرستی پرویز ثابتی، متشکل از بازجویان و مأموران ادارﮤ کل سوم ساواک مانند عطارپور، آیرم، ازغندی، رسولی، منوچهری و... تشکیل شد که محل آن در زندان اوین بود و به «کمیتۀ اوین» معروف شد. در بازجویی از دانشجویان بازداشت‌شده که آنان را با استفاده از کابل سیمی شکنجه کرده بودند، کمیتۀ اوین به فعالیت گروه‌های کمونیستی و مذهبی در دانشگاه پی برد. دانشجویان دستگیرشده را هنگام بازجویی شکنجه می‌کردند و تا زمانی که به فعالیت خود اقرار نمی‌کردند، شکنجه ادامه داشت. علاوه بر بازجویان حسینی، مسئول زندان اوین، نیز پابه‌پای بازجویان در بازجویی شرکت می‌کرد و بیشتر شکنجه‌ها به‌دست او انجام می‌شد. با دستگیری دانشجویان، تمام سلول‌ها و اتاق‌های اوین از متهمان پر شد و برای جا دادن آنان سلول‌های جدیدی احداث گردید.[17]

آیت‌الله سید محمود طالقانی، آیت‌الله حسین‌علی منتظری، محمدعلی رجایی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمود موسوی خوئینی‌ها، سید محمدکاظم موسوی بجنوردی، جواد منصوری، احمد احمد، محمدجواد حجتی کرمانی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمدرضا مهدوی کنی و صفر قهرمانی ازجمله زندانیان حکومت پهلوی در زندان اوین بودند. اصغر بدیع‌زادگان، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، ازجمله زندانیانی بود که در این زندان به قتل رسید.

از وقایع مهم زندان اوین، تیرباران نُه تن از زندانیان سیاسی در تپه‌های زندان بود. در اسفند 1353 سرتیپ زندی‌پور، رئیس کمیتۀ مشترک ضدخرابکاری، به‌دست تیم عملیاتی یکی از گروه‌های چریکی به هلاکت رسید. ترور وی بهانه‌ای شد تا حکومت، بدون مجوز قانونی و حکم قضایی، به اقدامی خودسرانه دست بزند و تعدادی از زندانیان سیاسی را در دوران محکومیتشان قتل‌عام کند.[18]

تا پیش از سال 1356 و ایجاد فضای باز سیاسی، ‌تقریباً وضعیت عادی در بندهای زندان اوین حاکم بود و زندانیان مشکلی جز آزارواذیت‌های بازجویان و مأموران رژیم نداشتند.[19] از خرداد 1356، با ایجاد تدریجی فضای باز سیاسی، به زمان هواخوری زندانیان بندهای گوناگون اوین اضافه، درهای طبقه‌ها به هم باز، هواخوری تمام‌روزی و امکان ملاقات زندانیان با خانواده‌شان فراهم شد.[20] به همین منظور در مکانی چادر زده شد که زندانیان در آن می‌توانستند با ملاقاتی خود دیدار و گفت‌وگو کنند.[21]

در مرداد 1357 تمام زندانیان اوین به زندان قصر منتقل شدند.[22] به‌دلیل فاجعه‌هایی که در زندان اوین به وقوع پیوسته بود، این مرکز در جریان پیروزی انقلاب اسلامی مورد تهاجم قرار گرفت و مردم زندان اوین را نیز به تصرف خود درآوردند. از صبح دوشنبه، بیست‌وسوم بهمن 1357 که درهای این زندان گشوده شد، گروه‌ها و اقشار گوناگون مردم به دیدار این زندان پُررمزوراز رفتند که سلول‌ها و سیاه‌چال‌های آن افسانه شده بود.[23]

زندان اوین در حال حاضر نیز فعال است.


[1]. هاشمی، منوچهر؛ داوری: سخنی در کارنامۀ ساواک؛ لندن، ارس، 1373ش، ص523ـ527.

[2]. دلدادگان آزادی: معرفی زندانیان سیاسی قبل از انقلاب؛ به‌اهتمام کانون زندانیان سیاسی مسلمان (قبل از انقلاب)، جلیل امجدی و محسن علی‌نژادقمی؛ تهران، رسانش، 1383ش، ج1، ص27.

[3]. داوری: سخنی در کارنامۀ ساواک، ص523ـ527.

[4]. یادداشت‌های زندان (1 و 2 و 3)؛ نوشتۀ یکی از مبارزان داخل؛ بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ص41.

[5]. خاطرات جواد منصوری؛ دفتر ادبیات انقلاب اسلامی؛ تهران، حوزﮤ هنری، 1376ش، ص119.

[6]. آبراهامیان، یرواند؛ اعترافات شکنجه‌شدگان: زندان‌ها و ابراز ندامت‌های علنی در ایران نوین؛ ترجمۀ رضا شریفها؛ سوئد، باران، 2003م، ص151.

[7]. خاطرات عزت‌شاهی؛ تدوین و تحقیق محسن کاظمی؛ تهران، سورﮤ مهر، 1385ش، ص331 و 332.

[8]. «پرونده‌های محرمانۀ ساواک را ورق می‌زنیم ـ 3: زندانیان را در سرمای 100 درجه زیر صفر منجمد می‌کردند»، گزارش روز، شمارﮤ 8 (پنج‌شنبه، 13 اردیبهشت 1358)، ص32 و 33.

[9]. فاروقی، فؤاد؛ «اوین: سند جنایت شاه»، جوان، شمارﮤ 12 (جمعه، 27 بهمن 1357)، ص13.

[10]. خورشیدواره، خاطرات طاهره سجادی (غیوران)؛ تدوین مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383ش، ص155ـ157.

[11]. «هفت‌خوان مرگ و خون ـ 2: یادداشت‌های یک زندانی»، مجلۀ استقلال، شمارﮤ 2، ص11.

[12]. «از حسینی زندانبان تا سوالونی قهرمان، خاطرات زندان‌ ـ 2»، تهران مصور، سال 37، شمارﮤ 11 (جمعه، 17 فروردین 1358)، ص48.

[13]. «پرونده‌های محرمانۀ ساواک را ورق می‌زنیم، خاطرات تکان‌دهندﮤ دکتر رضا براهنی از شکنجه‌گاه زندان ساواک»؛ گزارش روز، شمارﮤ 10 (پنج‌شنبه، 27 اردیبهشت 1358)، ص42.

[14]. شاهدی، مظفر؛ ساواک ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور (1335ـ1357)، تهران، مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386ش، ص651.

[15]. اعترافات شکنجه‌شدگان: زندان‌ها و ابراز ندامت‌های علنی در ایران نوین، ص154.

[16]. صدیق، جواد؛ سیاه‌چال‌های طاغوت سخن می‌گوید: گوشه‌ای از تاریخچۀ ننگین حکومت پهلوی؛ بی‌جا، بی‌نا، 1363ش، ص‌90 و 91.

[17]. شکنجه به روایت شکنجه‌گران ساواک؛ تدوین حشمت‌الله سلیمی؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387ش، ص89ـ90 و 168.

[18]. خاطرات زندان: گزیده‌ای از ناگفته‌های زندانیان سیاسی حکومت پهلوی؛ به‌کوشش سید سعید غیاثیان؛ تهران، سورﮤ مهر، 1388ش، ص230. «تهرانی، جلاد ساواک، اعتراض می‌کند»؛ اطلاعات، شمارﮤ 15860 (سه‌شنبه، 1 خرداد 1358)، ص3.

[19]. خاطرات محمدحسن خاکساران؛ تدوین مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383ش، ص202.

[20]. «خاطرات رسول شوکتی»، از اینترنت.

[21]. خاطرات حجت‌الاسلام محسن دعاگو؛ تدوین زهره کلاچیان؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382ش، ص181.

[22]. همان، ص196.

[23]. س. ع؛ «گذری به مخوف‌ترین زندان ساواک»؛ تهران مصور، سال 36، شمارﮤ 6 (مسلسل 1612 ـ جمعه، 4 اسفند 1357)، ص45.