بیانیۀ نجس و پاکی
یعقوب خزایی
18 بازدید
«نجس و پاکی» بیانیۀ عالمان زندانی در سال 1354 بهصورت نقل فتوا بود که در آن بر جدایی و انفکاک زندانیان مسلمان از مارکسیست و چپگرا تأکید شده بود.
در میان گروههای مذهبی همواره گروههای چپگرا با برچسب الحاد و لامذهبی معرفی شدهاند. زمانی که برخی از مارکسیستها بعد از شهریور 1320 درصدد برآمدند که حزب کمونیست ایران را دوباره تأسیس کنند، از نامگذاری اسامی کمونیستی و سوسیالیستی اجتناب کردند؛ زیرا تصور کردند که در جامعۀ مسلمان و مذهبی ایران با چنین حزب و عنوانی نمیتوانند به منویات خود نائل شوند. ازاینرو نام حزب را «توده» گذاشتند تا احساسات مذهبی مردم تحریک نگردد.
طبعاً دیدگاههای متفاوت مذهبی و مارکسیست دربارﮤ جهان، زندگی و مسائل گوناگون میان آنها جدایی میافکند و در صحنۀ زندان نیز غالباً بین این دو گروه واگرایی بود؛ اما در خلال دوران پهلوی اول و دوم تا دهۀ پنجاه شمسی هیچگاه روابط بین زندانیان مذهبی و مارکسیست بهحدی به تیرگی نگراییده بود که آنان علیه یکدیگر بهطور علنی اقدام کنند.[1]
در سال 1354 برخی روحانیان خطاب به مارکسیستها واژﮤ «نجس» را به کار بردند. مطابق روایتهای دین، نماز مؤمنان درصورت تماس با نجاستها باطل میگردد و در این زمان مارکسیستها بهعنوان یکی از مصداقهای الحاد، نجس اعلام شدند. براساس اعتقادات اسلامی، نجاستِ کافران ظاهری نیست، بلکه به این دلیل است که کافران آگاهانه به اسلام خیانت میکنند و مطابق دستورهای اسلامی، مسلمانان باید از کافران دوری گزینند.[2]
به نظر میرسد زندانیان مذهبی زمانی به این نتیجهگیری رسیدند که سازمان مجاهدین خلق اعلامیۀ تغییر مواضع ایدئولوژیک را منتشر کرد. نخستین جداییها در زندان قصر رخ داد. گروهی از مسلمانان که خود را متعهد به مسائل شرعی ازجمله پرهیز از نجاستها میدانستند، با توجه به اشتراک بسیاری از وسایل زیست در زندان، تصمیم به جدایی از جمع بزرگ زندان گرفتند.[3] در چنین شرایطی گروههای مذهبی در زندان دربارﮤ تغییرات پیشآمده در سازمان مجاهدین خلق به تبادل اندیشه پرداختند و برایند گفتوگوهای آنان این بود که اعضای مجاهدین خلق مارکسیست شدهاند و اسلام را قبول ندارند. روحانیان در بند، حتی در این مورد با همفکران خود در خارج از زندان نیز رایزنی و از آنان دربارﮤ دادن فتوا نظرخواهی کردند.[4] طبق برداشت آنان، مجاهدین کافر و نجس بودند و میبایست از معاشرت با آنان خودداری کرد.[5] البته برخی روحانیان عقیده داشتند که دادن فتوای نجس و پاکی در آن زمان بهنفع رژیم تمام میشد.[6]
با وجود این، اندیشۀ طرح بیانیهای در این زمینه ازسوی زندانیان مذهبی شکل گرفت. در زمینۀ دادن بیانیه، برخی از اعضای مؤتلفه بهویژه حبیبالله عسکراولادی، ابوالفضل حاجحیدری، مهدی غیوران، اسدالله لاجوردی و اسدالله بادامچیان بسیار کوشا بودند و چند تن دیگر مثل عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمدرضا فاکر و عبدالمجید معادیخواه بهطور جدی پیگیر مسئلۀ یادشده بودند. آنان اعتقاد داشتند که مجاهدین با مارکسیستها وحدت طریقت دارند و نباید با چنین افراد نجسی معاشرت داشت.[7]
درنتیجه فتوایی در خرداد 1355 صادر شد که عزتشاهی آن را واجد دو نکتۀ اساسی دانسته است: نخست، تکفیر کمونیستها و نجس قلمداد کردن آنان بود و مطابق این فتوا زندانیان مذهبی میبایست از معاشرت، همسفرگی و... با مارکسیستها امتناع میورزیدند. دیگر اینکه دربارﮤ سازمان مجاهدین خلق به این نتیجه رسیدند که کسانی از آنان که تا آن موقع کشته شده بودند، اگر آگاهانه به مسلک مارکسیسم گرویده بودند، شهید محسوب نمیشدند و اگر ناآگاهانه در این طریق گام نهاده بودند، روحانیان فتوادهنده در این باب نظری نداشتند. براساس فتوای روحانیان، اگر اعضای مجاهدین کنونی ادامهدهندﮤ مسیر گذشته بودند، جزء مسلمانان تلقی نمیشدند و فقط درصورت جدایی از کمونیستها مسلمان به حساب میآمدند.[8] فتوای مذکور بهدلیل تأکیداتش بر نجس بودن مارکسیستها در میان زندانیان به «بیانیۀ نجس و پاکی» شهرت یافت.
عسکراولادی محتوای فتوای عالمان را اینگونه نقل کرده است: «هرکس از اصل، به ایمان به خدا و قیامت و نبوت اعتقاد نداشته باشد، او طاهر و پاک نیست و با او نمیشود معاشرت داشت».[9]
عسکراولادی بهعنوان یکی از فعالان این مسئله تصریح کرده است که فتوایی که به تأیید عالمان درون زندان رسیده بود، بهشکل مکتوب تحریر نشده بود و زندانیان میبایست آن را در ذهن خود حفظ میکردند تا به دیگران نیز انتقال دهند. بهنظر وی، آنان به این دلیل فتوای خود را مدوّن نکردند که احتمال داشت حکومت از آن سوءاستفاده کند و به اختلافات داخل زندان دامن بزند.[10]
برخلاف عسکراولادی، برخی دیگر که خود نیز از قضایا کاملاً آگاه بودهاند، به مکتوب بودن فتوا تصریح کردهاند. بهگفتۀ معادیخواه، متنی آماده و در حضور بیش از چهل تن از زندانیان قرائت شد و سپس هفت تن از عالمان در زندان آن را امضا کردند.[11] این هفت روحانی عبارت بودند از: آقایان سید محمود طالقانی، حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محییالدین انواری، محمدرضا مهدوی کنی و حسن لاهوتی.[12] این هفت روحانی، در بند یک زندان اوین محبوس بودند و مقرر شد که این فتوا از بندی به بند دیگر و از زندانی به زندان دیگر نقل شود.[13]
در میان امضاکنندگان متن، اختلاف مواضعی وجود داشت.[14] آیتالله طالقانی، بهعنوان فردی متمایل به مجاهدین، معتقد بود که مارکسیستها در ایران همواره به مسلمانان خیانت کردهاند؛ بنابراین وی آنان را نجس دانست و اظهار میداشت که نباید با آنان معاشرت داشت. اما در نظر طالقانی، نجاست به معنای تماس بدنی یا خوردن از غذا نبود؛ بهعقیدۀ او منظور از نجاست در قرآن این است که مسلمانان نمیتوانند با کافران اتحاد یا رابطۀ دوستانهای داشته باشند؛ ازهمینرو اظهار میداشت که «اینها به آن معنی نجس نیستند و شما هم وظیفه ندارید که بروید و بپرسید که آقا خدا را قبول دارید یا نه...».[15] ظاهراً آیتالله طالقانی بیانیۀ اولیه را تأیید نکرده و پس از جرحوتعدیل، آن را امضا کرده بود. بین هفت روحانی یادشده، وی بیشتر از دیگران متمایل به اصلاح روابط تیرهشده بود.
هدف بیانیۀ یادشده این بود که اعضای سازمان مجاهدین از مارکسیستها برائت جویند؛ اما برعکس، رجوی و موسی خیابانی از سران مجاهدین در زندان با چنین اقدامی به مخالفت برخاسته و آن را گامی در جهت برآوردن خواستههای رژیم قلمداد میکردند.[16]
در اواسط سال 1355 تعدادی از زندانیان مثل کچویی، عسکراولادی، عراقی، لاجوردی، حیدری و... را از بند یک اوین به بند دو منتقل کردند. آنان بهمجرد ورود به بند جدید، جریان فتوا و اجرای آن را مطرح کردند و ازاینرو به «اصحاب فتوا» شهرت یافتند. مجاهدین خلق دربرابر اصحاب فتوا نیز موضع خصمانه اتخاذ کردند و برخورد فتوائیان با کمونیستها را ضدانقلابی و غیرانسانی میدانستند.[17]
بدینترتیب در مناسبات بین زندانیان چالش جدی پدید آمد که در تمام عملکردها نمایان میگشت. زندانیان مذهبی خواهان محل زندگی، طناب رخت، حمام و ظروف غذاخوری مجزا شدند.[18] مذهبیها غذاهایی را نمیخوردند که دست مارکسیستها به آن میخورد و چون مجاهدین حساسیت برخی مذهبیها را درک کرده بودند، درصدد آزارواذیت آنان برآمدند و بهعمد به غذاهایشان دست میزدند. پیشتر تمام زندانیان بههنگام صبح در کنار یکدیگر ورزش میکردند، ولی از هنگام بیانیۀ یادشده دیگر با مارکسیستها ورزش نکردند.[19]
مذهبیها کمونیستها را «نجس» خطاب میکردند. درمقابل، آنان نیز مذهبیها را «فالانژ» مینامیدند و با یکدیگر سلاموعلیک نمیکردند.[20] مذهبیها حتی از مقامات زندان درخواست کردند تا روز جداگانهای برای ملاقات آنها در نظر گرفته شود.[21]
این مسائل تا سال 1355 ادامه داشت، اما در خلال این سال حکومت پهلوی تحتفشار رئیسجمهور آمریکا، جیمی کارتر، مجبور شد تا با ایجاد فضای باز سیاسی از رویۀ استبدادی خود بکاهد. درنتیجه عدهای آزاد شدند، ازجمله برخی از اعضای مؤتلفه که در قضایای بیانیۀ نجس و پاکی در زندان فعالیت داشتند.
این بیانیه از همان موقع تا سالهای پس از انقلاب اسلامی تأثیرات مهمی بر جای گذاشت. یکی از مهمترین پیامدهای این بیانیه اختلاف رفتار بین زندانیان بود که پیش از آن تا حدود زیادی وجود نداشت. شاید بتوان به وجود آمدن جشن سپاس و عفو ملوکانۀ شصتوشش تن از زندانیان را نیز از دیگر وجوه و پیامدهای بیانیۀ نجس و پاکی دانست. دیگر اینکه بیانیۀ مذکور و رفتارهای زندانیان نشانههایی از برخوردهای قریبالوقوع آتی در سالهای اول انقلاب اسلامی را در خود داشت: ازسویی برخورد بین روحانیان و گروههای مذهبی با مجاهدین خلق و ازسوی دیگر برخورد مذهبیها با مارکسیستها.
[1]. آبراهامیان، یرواند؛ اعترافات شکنجهشدگان (زندانها و ابراز ندامتهای علنی در ایران نوین)؛ ترجمۀ رضا شریفها، سوئد، باران، 2003م (1382ش)، ص158.
[2]. کلاچیان، زهره؛ خاطرات حجتالاسلام محسن دعاگو؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382ش، ص 161.
[3]. حقجو، عباسعلی؛ تحلیلی بیطرفانه از سازمان مجاهدین خلق ایران؛ تهران، اوج، 1358ش، ص148 و 149.
[4]. خاطرات مبارزه و زندان: خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب، مهدی فرهودی، علی محمدآقا، حسن ملک؛ بهاهتمام مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، گروه تاریخ؛ تهران، عروج، 1387ش، ص155.
[5]. یاحسینی، سید قاسم؛ همگام با آزادی: خاطرات شفاهی دکتر سید محمدمهدی جعفری؛ قم، صحیفۀ خرد، 1389ش، ج2، ص98.
[6]. خاطرات مبارزه و زندان، ص155.
[7]. همگام با آزادی، ج2، ص99. کیمیافر، سید محمد، میردار، مرتضی؛ خاطرات حبیبالله عسکراولادی؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389ش، ص225 و 226.
[8]. کاظمی، محسن؛ خاطرات عزتشاهی؛ تهران، سورﮤ مهر، 1385ش، ص400 و 401.
[9]. خاطرات حبیبالله عسکراولادی، ص225.
[10]. همان، 289.
[11]. معادیخواه، عبدالمجید؛ جام شکسته: خاطرات حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384ش، ج2، ص255.
[12]. خاطرات عزتشاهی، ص400. تاریخ شفاهی، خاطرات بهزاد نبوی، نوار شمارﮤ 14.
[13]. خاطرات عزتشاهی، ص401. تاریخ شفاهی، خاطرات بهزاد نبوی، نوار شمارﮤ 14.
[14]. جام شکسته، ج2، ص258. همگام با آزادی، ج2، ص128.
[15]. همگام با آزادی، ج2، ص131.
[16]. خاطرات عزتشاهی، ص401.
[17]. همان، ص401ـ403.
[18]. اعترافات شکنجهشدگان، ص 158.
[19]. قاسمپور، داوود؛ خاطرات محسن رفیقدوست؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383ش، ص107 و 108.
[20]. سماکار، عباس؛ من یک شورشی هستم: خاطرات زندان؛ چاپ دوم، تهران، مهراندیش، 1382ش، ص394.
[21]. تاریخ شفاهی، خاطرات احمد منصوری، نوار شمارﮤ 4.