بختیار، تیمور

فاطمه دفتری
26 بازدید

تیمور بختیار نخستین رئیس ساواک بود.

او پسر ارشد فتحعلی خان سردار معظم، در سال 1292 یا 1293 در منطقۀ ‌دزک شهرکرد متولد شد.[1] پس از سپری کردن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال 1309، در هفده‌سالگی به‌قصد تحصیل به بیروت رفت و در مدرسۀ‌ لائیک این شهر به تحصیل پرداخت. او در سال 1311 به پاریس رفت و در مدرسۀ نظامی «سن سیر» مشغول تحصیل شد و پس از چهار سال به تهران بازگشت. در سال 1315 با درجۀ ستوان دومی وارد ارتش شد[2] و در پادگان جمشیدآباد تهران مشغول خدمت شد[3] و بعد ازمدت کوتاهی برای ادامۀ خدمت به زاهدان رفت.[4]

بختیار در سال 1321 با درجۀ سروانی به تهران بازگشت و تا سال 1332 مدارج و مناصب نظامی متعددی را عهده‌دار شد.[5] از سال 1332 به‌دستور محمد مصدق، نخست‌وزیر وقت، فرماندﮤ تیپ زرهی کرمانشاه شد و به‌طور هم‌زمان از 5 اردیبهشت همان سال فرماندار نظامی استان چهارمحال‌وبختیاری نیز بود.[6]

پس از کودتای 28 مرداد 1332، بختیار در 29 مرداد به درجۀ سرتیپی ترفیع یافت و به فرماندهی لشکر تازه‌تأسیس دو زرهی منصوب شد.[7] با روی کار آمدن دولت کودتا، تیمور بختیار در 6 دی به سِمت فرمانداری نظامی تهران منصوب شد[8] و صرف‌نظر از فرمانداری نظامی، ریاست ادارﮤ اطلاعات ارتش و ریاست ادارﮤ کارآگاهی تهران را نیز به عهده داشت.[9] بختیار در دورﮤ فرمانداری خود بسیاری از مخالفان حکومت پهلوی را دستگیر کرد و به محاکمه کشاند. در سال 1333 پس از کشف سازمان نظامی حزب تودﮤ ایران و دستگیری 455 نفر از اعضای این حزب، آن‌ها به مرگ و محکومیت‌های سنگین محکوم شدند.[10] سران فدائیان اسلام نیز در سال 1335 توسط فرمانداری نظامی دستگیر شدند. سید عبدالحسین واحدی، از اعضای فدائیان اسلام، در مشاجره‌ای لفظی به ضرب گلولۀ تیمور بختیار به شهادت رسید.[11]

بختیار با همکاری مستشاران آمریکایی، ساواک را پایه‌گذاری کرد[12] و در 15 فروردین 1336 در کابینۀ منوچهر اقبال به سِمت معاون نخست‌وزیر و رئیس ساواک منصوب شد. او در مهر 1339 به درجۀ سپهبدی ارتقا یافت.[13]

وی بخش‌های گوناگونی که در مسائل امنیتی کشور فعالیت داشتند، مثل شهربانی، وزارت کشور، ضد اطلاعات ارتش و فرمانداری نظامی را حول‌محور ساواک گرد آورد. او که در دورﮤ فرمانداری نظامی از اعمال هرگونه خشونت و شکنجه فروگذار نکرده بود، با تشکیل ساواک نیز خشونت را به این سازمان منتقل کرد. این امر سبب شد که از این سازمان با ترس و وحشت نام برده شود.[14]

ریاست بختیار بر ساواک چندان دوام نیافت و به‌رغم نفوذ و قدرت و ثروت فراوانش، کم‌کم مغضوب شاه شد. جاه‌طلبی‌های او به جایی رسیده بود که خود را هم‌طراز شاه می‌دید. وی در سعدآباد که محل زندگی خانوادﮤ شاه نیز بود، کاخ مجللی بنا کرد و دستور داد نمای بیرونی آن را از مرمر سیاه بسازند. این کاخ، به کاخ سیاه بختیار معروف شد. شاه در آن زمان در کاخی در مجموعۀ سلطنتی سعدآباد زندگی می‌کرد که کاخ سفید نامیده می‌شد. شاه که از این‌همه قدرت و جسارت بختیار به خشم آمده بود، او را وادار کرد که کاخ خود را به شاهزادﮤ تازه‌به‌دنیاآمدﮤ‌ او هدیه دهد؛ و این، کینۀ بختیار را از شاه دوچندان کرد.[15]

با گسترش شایعۀ تمایل بختیار به کسب مقام نخست‌وزیری، امینی از شاه خواست که برای برقراری آرامش، دستور بازداشت وی را صادر کند؛ اما محمدرضاشاه این اقدام را برای حیثیت و اعتبار ارتش خطرناک دید و با تأکید بر خدمات بختیار به حکومت، تصمیم گرفت دستور خروج بختیار از کشور را صادر کند.[16]

بختیار در فروردین 1347 به‌همراه شاپور زندنیا، که با ساواک همکاری داشت، وارد بیروت شد. او تعدادی سلاح و تجهیزات نظامی بدون پروانه در لندروری جاسازی کرده بود تا ازطریق لبنان وارد عراق کند. زندنیا که از حمل غیرمجاز اسلحه اطلاع داشت، به‌‌محض ورود به لبنان به سرلشکر عباس شقاقی، نمایندﮤ ساواک در لبنان، گزارش داد. او نیز به پلیس لبنان خبر داد و بختیار دستگیر شد.[17]

پس از دستگیری بختیار، دولت ایران تلاش کرد تا دولت لبنان را راضی به استرداد بختیار به ایران و محاکمۀ او در داخل کشور کند، اما لبنان به‌دلیل حمایت‌های سران کشورهای مختلف ازجمله جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر، و ژنرال دوگل، رئیس‌جمهور فرانسه، و نیز سایر کشورهای عربی از بختیار، از تسلیم وی به ایران خودداری کرد و به‌این‌ترتیب روابط سیاسی ایران و لبنان قطع شد. دادگاه لبنان، بختیار را به نُه ماه و زندنیا را به سه ماه حبس محکوم کرد.[18] بختیار پس از آزاد شدن از زندان به ژنو بازگشت و دامنۀ فعالیت‌های ضدپهلوی خود را گسترش داد. او چند نامه دربارﮤ اختیارات شاه و قانون اساسی نوشت و کتابی به نام «آیین انقلاب ملی ایران، آرمان و هدف‌های آن» یا هفت تکایش درمورد برنامۀ انقلابی دولت آیندﮤ خود منتشر کرد.[19]

بختیار در 27 اردیبهشت 1348 به دعوت احمد حسن‌البکر، رئیس‌جمهور وقت عراق، به‌دلیل هم‌مرز بودن عراق و ایران و به امیدِ به راه انداختن جنگ‌های پارتیزانی علیه حکومت و ایجاد پایگاهی برای براندازی نظام شاهنشاهی، به عراق سفر کرد.[20] ورود بختیار به عراق در سال 1348 مصادف با اوج جنگ سرد عراق و ایران بود.

بختیار سعی داشت خود را به روحانیان مخالف حکومت نزدیک کند تا از حمایت ایشان و طرف‌دارانشان برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند. به همین منظور تلاش کرد در نجف اشرف با امام خمینی دیدار کند،[21] ولی امام وی را نپذیرفت.

بختیار با حمایت عراق توانست ظرف دو سال مقدار زیادی اسلحه و مهمات برای عامل خود در ایران به نام عباس شهریاری ارسال کند، اما تمام این سلاح‌ها مستقیم به ساواک تحویل داده می‌شد؛[22] زیرا برنامۀ همکاری شهریاری با بختیار توسط ادارﮤ سوم ساواک ترتیب داده می‌شد.[23]

تیمور بختیار نتوانست به هیچ‌یک از اهداف خود برسد؛ زیرا در 16 مرداد 1349 مورد اصابت گلوله قرار گرفت.[24] او پس از زخمی شدن در این واقعه در بیمارستان «الرشید» بغداد بستری شد. اما معالجات روی او تأثیری نداشت و سرانجام براثر جراحت‌های وارده در ۲۵ مرداد ۱۳۴۹ درگذشت. جنازﮤ او را در 7 شهریور ۱۳۴۹ شبانه از سردخانه به نجف منتقل کردند و در رواق حرم علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) به خاک سپردند.[25]

مرگ او نیز مانند زندگی‌اش اسرارآمیز بود و علت‌های متفاوتی برای آن ذکر کرده‌اند. ثابتی دراین‌باره می‌گوید که ساواک هجده مأمور در کنار بختیار داشته که ازجملۀ آن‌ها آجودان او اگلن بوده است[26] که بختیار هم به‌دست او کشته شد. برخی نیز معتقدند که ساواک ازطریق شهریاری با یک افسر فراری توده‌ای رابطه برقرار کرد و قرار گذاشت که اگر موفق به قتل بختیار شود، وی را با پول گزاف به آمریکای جنوبی اعزام کند. وی نیز پذیرفت. سرانجام افسر فوق بختیار را به رگبار بست و از مرز عراق گریخت و به ایران آمد. ساواک نیز به وعدﮤ خود وفا کرد و او را با پول قابل‌ملاحظه‌ای به آمریکای جنوبی فرستاد.[27]


[1]. شاهدی، مظفر؛ ساواک ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور (1335ـ1357)؛ تهران، مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386ش، ص807. سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، (اولین رئیس ساواک)؛ ‌تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378ش، ج1، ص28.

[2]. «بختیار که بود؟»؛ اطلاعات هفتگی، ‌ش 1498 (1349ش)، ص73.

[3]. زندگی‌نامه‌های رجال معاصر ایران؛ تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، در دست انتشار.

[4]. «بختیار که بود؟»، ص73.

[5]. همان‌.

[6]. ساواک ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص808.

[7]. عاقلی، باقر؛ روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب؛ تهران، گفتار، ‌1369ش، ج1، ص351.

[8]. بزرگمهر، جلیل؛ مصدق در محکمۀ نظامی؛ تهران، نشر تاریخ ایران، 1363ش، ج1، ص96.

[9]. «برای اولین بار ماجرای قتل تیمور بختیار فاش می‌شود...»؛ اطلاعات هفتگی، ش1936 (21 اردیبهشت 1358)، ص12.

[10]. معزی، م.ح؛ شکنجه و تیرباران افسران مبارز به‌دستور شاه سفاک؛ بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ص26.

[11]. روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب، ‌ج2، ص60.

[12]. « برای اولین بار ماجرای قتل تیمور بختیار فاش می‌شود...»، ص12.

[13]. عاقلی، باقر؛ شرح‌حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران؛ تهران، گفتار ـ علم، 1380ش، ج1، ص274.

[14]. ساواک ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص809.

[15]. «برای اولین بار ماجرای قتل تیمور بختیار فاش می‌شود...»، ص12.

[16]. سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج1، ص56.

[17]. همان، ج2 ص39.

[18]. ساواک ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص812.

[19]. سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج3، ص265ـ271.

[20]. ساواک ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص812.

[21]. سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج1، ص179.

[22]. همان، ج3، ص21.

[23]. هاشمی، منوچهر؛ داوری: سخنی در کارنامۀ ساواک؛ لندن، ارس، 1373ش، ص248.

[24]. مصاحبه با شاه، ص247.

[25]. سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج3، ص417 و 418.

[26]. در دامگه حادثه: بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی؛ گفت‌وگو با پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی ساواک، گفت‌وگویی از عرفان قانعی‌فرد؛ آمریکا، شرکت کتاب، 1390 ش، ص184.

[27]. فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)؛ چاپ سی‌ویکم، تهران، اطلاعات، 1391ش، ج1، ص421 و 422.