جمعه 1 دی 1340 / 13 رجب 1381 / 22 دسامبر 1961
6 بازدید
دیدار نخستوزیر با علمای قم
امروز «امینی» نخستوزیر، به اتفاق شریفالعلما و مشاور مذهبی خود به شهرستان قم مسافرت کرد.[i]
«در قم نخستوزیر به دیدن علما رفت و مدتی با آقایان مذاکره کرد.»[ii]
وی عازم منزل حضرت آیتالله العظمی حاج سیدمحمدرضا گلپایگانی شد. در منزل حضرت آیتالله گلپایگانی، نخستوزیر نیم ساعت با حضرت آیتالله مذاکره کرد. در این مذاکرات راجع به وضع حوزه علمیه قم و امور مذهبی صحبت شد.
نیم ساعت از بعدازظهر هم نخستوزیر و همراهان عازم منزل آیتالله نجفی [مرعشی] شدند. آنجا مدت کوتاهی درباره امور مذهبی مذاکره کردند و سپس رهسپار منزل آیتالله شریعتمداری تبریزی شدند و از آنجا نیز به منزل حضرت آیتالله خمینی رفتند.[iii]
دیدار علی امینی با آیتالله خمینی
علی امینی در خاطراتش گفته است: «همراهان توصیه کردند به دیدار آقای خمینی هم بروم. آقای خمینی تب داشت و از رنگ چهرهاش پیدا بود که بیمار است. با این وصف طاقت آورد. نیم ساعت نشستم و گفتوگو کردیم. ظهر بود که برخاستم. او تعارف کرد و گفت اگر به ناهار آبگوشت آخوندی میسازید، پیش ما بمانید. جواب دادم در محل سالاریه پیش آقای تولیت، دعوت دارم و ناهار آنجا مفصلتر است. بیرون آمدم. آنچه به یاد دارم در آن دیدار اشاره یا مخالفتی با اصلاحات ارضی نکرد.»[iv]
آیتالله سیدمرتضی پسندیده گفته است: «من و آقا [آیتالله خمینی] نشسته بودیم که امینی وارد شد. اطلاع داده بودند که میخواهد به اینجا بیاید. امینی با کفش خود ور میرفت و طول میداد تا آقا بلند بشود که آقا بلند نشدند امینی وقتی خواست بنشیند آقا بلند شدند و سریع نشستند. من در کنار امینی نشسته بودم. آقا به امینی مجال نداد که صحبت کند. با او صحبت کرد و وی را نصیحت کرد.»[v]
عقیقی بخشایشی، یکی از شاهدان دیدار امینی با امام خمینی، دربارة این دیدار چنین توضیح داده است:
«13 رجب بود. نزدیک ظهر که از درس برمیگشتم، دیدم جمعیتی به طرف باغ قلعه میروند. لباسهای آنها و وضعیت ظاهرشان با مردم قم تفاوت داشت. کنجکاو شدم، پرسیدم: «این آقایان کی هستند؟ دستهجمعی کجا میروند؟» گفتند: «نخستوزیر است که به منزل حاج آقا میرود». از روی کنجکاوی به این فکر افتادم که من هم همراه اینها بروم و ببینم چه خبر است؟! چه صحبتهایی میکنند.
آنها حدود ده، یازده نفر بودند. جمعی هم از مسئولان شهر، از فرمانداری، رئیس سازمان امنیت ـ شخصی بود به نام قلقسه ـ و برخی از متولیان آستانه هم همراه آنان بودند. آنها وقتی وارد شدند من هم وارد حیاط منزل حضرت امام ـ که آن موقع به ایشان «حاج آقا» میگفتیم ـ شدم. حاج آقا در همان اتاقی که صبح خدمت ایشان رسیده بودیم، نشسته بودند. اتاقی که بسیار ساده و میتوان گفت محقر بود. همان نُقلهای صبح برای پذیرایی بسیار ساده و معمول برقرار بود.
نخستوزیر، وقتی که وارد شد، یادم میآید که حاج آقا، نیمخیز، نه تمام قد، با ایشان دست دادند. نخستوزیر بغل دست حاج آقا نشست. بقیة افرادی که همراه آمده بودند هم نشستند. دو دقیقه نگذشته بود که حاج آقا پسندیده ـ اخوی بزرگ حاج آقا ـ وارد شدند. حاج آقا تمام قد بلند شد و حاج آقا پسندیده را بین خودشان و نخستوزیر جای دادند و صحبتها شروع شد.
من به این فکر افتادم مسائلی را که در آن روز دیدم بنویسم. آن موقع، دو یا سه نشریة مذهبی در ایران منتشر میشد. یکی روزنامة «وظیفه» با مدیریت سیدمحمدباقر حجازی، و یکی هفتهنامة »ندای حق» با مدیریت سیدحسن عدنانی و یکی هم نشریة «نور و دانش» بود ـ که مذهبی بودنش چندان مشخص نبود ـ این نشریه از طرف انجمن تبلیغات اسلامی ـ به سرپرستی دکتر عطاءالله شهابپور ـ چاپ و منتشر میشد. تنها نشریهای که احتمال میدادم چنین مسائلی را چاپ کند، هفتهنامة «ندای حق» بود. من با زبان طلبگی و خیلی ساده، وقایع آن روز را نوشتم و برای نشریه فرستادم. آنها هم با سانسور بخشی از مطالب ـ مطالب مربوط به رضاخان را سانسور کردند ـ بقیه را چاپ کردند. این نشریه، چهارشنبهها منتشر میشد.»[vi]
توصیه آیتالله خمینی به علی امینی
متن مذاکرات آیتالله سیدروحالله خمینی و علی امینی، براساس گزارش عقیقی بخشایشی چنین است:
«امام: حضرت علی ـ علیهالسلام ـ میفرماید: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیّته.
هر انسانی مسئولیتی دارد و انسانها مسئول آفریده شدهاند. این مسئولیت با توجه به شرایط زمانی و مکانی و نسبت به افراد فرق میکند. مثلاً مسئولیت فرد عادی، با یک فرد عالم یا مسئولیت یک فرد بازاری با نخستوزیر مساوی نیست. هر کس که مقام بالاتری دارد مسئولیت بیشتری دارد. حالاکه شما نخستوزیر هستید، مسئولیت شما با یک فرد عادی مساوی نیست. این کشور، نخستوزیران فراوانی به خود دیده است. بعضی از این نخستوزیرها خدمت کردند به مردم و الان هم در بین مردم حرمت و منزلت دارند. بعضیها هم خیانت کردند. شما سعی کنید از آن نخستوزیرهای «ملعون» نباشید؛ از نخستوزیرهای «مرحوم» باشید. من راجع به دولت و راجع به مسائل حوزه چند مطلب داشتم، خواستههایی داشتم و نظریاتی داشتم. در زمان حیات آیتالله بروجردی رضواناللهتعالیعلیه پیشنهادهایم را به ایشان منتقل کردم و نوشتم که ایشان به دولت برسانند. نمیدانم ایشان به دولت نرساندند یا ایشان به دولت رساندند اما دولت عمل نکرد. من از تقوای آیتالله بروجردی بعید میدانم که مسائلی را که درباره سرنوشت مسلمین است نرسانده باشند. تحقیقاً ایشان رسانیدهاند، دولت بوده که به این درخواستها عمل نکرده است. حالا شما به عنوان مسئول دولت آمدهاید از حوزه و از روحانیت نظر میخواهید راجع به اوضاع کشور! من چند مسأله میگویم و جداً میخواهم که به آنها عمل شود: اولین مسأله اینکه در این حوزه، طلاب و علما با حداقل لوازم زندگی میکنند. آنها برای دین مردم و تربیت مردم فعالیت میکنند تا کشور را از نظر معنوی و از نظر اخلاقی تربیت کنند. اینها در واقع خدمتگزاران بیمزد و مواجب کشور هستند. هیچ توقع و انتظاری هم از دولت ندارند. تنها خواست آنها این است که مورد اذیت واقع نشوند. اما آن چهار نکته اصلی که مورد نظر بود، اول مسأله دانشگاههاست. نمیدانم چه ارتباطی بین بیدینی و خلاف اخلاق با دانشگاهها وجود دارد؟ چه ارتباطی بین این دو مسأله هست؟ آنها که دانشگاه میروند و از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند واقعاً از نظر اخلاقی و دینی بسیار ضعیف هستند. واقعاً ضداخلاق و ضددین میشوند. چه ارتباطی بین این مسأله هست، من هنوز پی نبردهام. ببینید این وضعیت از استادان آنهاست؟ از محیط دانشگاه است؟ از وضعیت دولت است؟ بالاخره از هر منشأ هست جلوگیری کنید. دانشگاه شوخی نیست. اگر کتابهایشان بدآموزی دارد، اگر معلمان آنها بدآموزی دارند، اگر محیط دانشگاه اینطوری است، باید به این جوانها رسید. اینها سازندگان آینده کشور ما هستند».
[امینی: تقصیرش با شماست. مسئولیت به عهدة روحانیت است.]
امام: مگر روحانیت میخواهد افراد بیدین بار بیایند؟ مخالف مسائل اخلاقی و ضداخلاق بار بیایند؟
[امینی: نه! منظور من این نیست. منظور من این است که در پدید آمدن این مسأله روحانیت مسئولیت دارد. وقتی این روش جدید آموزشی وارد کشور ما شد، آن موقع در کشور ما جز روحانیون، افراد باسوادی وجود نداشتند. رشتة تعلیم و تربیت، بسته به روحانیت بود. بعد از تأسیس دانشگاه و بعد از روی کار آمدن نظام تحصیلی جدید، روحانیون به جای اینکه بیایند همکاری کنند و سرنخ را به دست بگیرند، رفتند در حوزهها و مساجد گوشهنشین شدند و افراد غیرشایسته جایگاه آنان را گرفتند. من اعتراف میکنم که در بین استادان دانشگاه از هر صنفی وجود دارد حتی از گروهها و اقلیتها و غیراقلیتها. این هم مسئولیتش به عهدة آقایان روحانی است.]
امام: آقا! میدانید آن موقع حکومت دست کی بود؟
[امینی: مشخص است، تأسیس دانشگاه برمیگردد به سال 1313 حاکم مشخص و معین بود.]
امام: شما نمیتوانید بگویید، ولی من میتوانم بگویم. آن موقع حکومت دست رضاخان بود و میدانید که رضاخان دستنشاندة انگلستان بود. اجنبیها رضاخان را روی کار آورده بودند. شما آقای امینی! میفرمایید آقایان علما میآمدند با فردی که دستنشاندة اجنبیها بود همکاری میکردند و دست به دست او میدادند؟ نه! علما هرگز این کار را نمیکردند و نمیکنند. آنها در انتظار این بودند که یا توان و امکاناتی به دست آورند تا خودشان حکومت را اداره کنند یا اگر چنین توانی ندارند در انتظار بنشینند؛ در خانهشان، در مساجد، در حوزهها و در جاهایی که تماسی باحکومت نداشته باشد.
بنابراین از روی حساب نمیتوانستند با حکومت دستنشاندة اجنبی همکاری کنند.
[امینی: دولت در خدمت علماست. ما وظیفه داریم که آقایان هرچه فرمودند اجرا کنیم. حالا، از جمعی از استادان درخواست شده که در کتابهای درسی تجدیدنظر کنند. در جمع استادان، بعضی از چهرههای روحانی هم هستند، اینها مأمور شدهاند که در اصلاح کتابهای درسی گام بردارند. به نظر حضرتعالی هم خواهد رسید».]
امام: خانواده، مبنای جامعة ماست. اگر خانوادهها از نظر اخلاقی متزلزل شوند، تمام جامعة ما متزلزل خواهد شد. درباره مسائل خانواده، دو مسأله مطرح است: یکی مسئله بیبندوباری و بعد این ادعای تساوی حقوق زن و مرد و پارهای از مسائلی که امروز مطرح است.
اینها چه میگویند؟ اینها چه ادعایی دارند؟ مگر ایرادی به اسلام دارند؟ اگر چنین است ما تکلیفمان را روشن کنیم و تکلیف آنها را هم روشن کنیم. اگر ضعفهایی هست؛ یا از نظر اجرایی در کار خلاف عدالت عمل میشود شما حلش کنید تا کار به این وضعیت نکشد.
[معاون مذهبی نخستوزیر، شریفالزمانی [شریفالعلماء]: بله آقا! اینها تعداد انگشتشماری از زنان هستند که تعدادشان از انگشتان دست بیشتر نیست! بچشم! ترتیبی داده میشود.]
امام: رسیدگی به ازدواج و طلاق در محضرها هم لازم است. من به مسئولان امور اطلاع دادهام که مسألة طلاق خیلی مهم است. شرایطی که در ازدواج هست، خیلی سهل است، اما درباره طلاق خیلی سخت گرفته شده. در مسألة طلاق، باید دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشند و بعد نصیحتی صورت بگیرد. حتیالامکان سعی شود کانون گرم خانواده متلاشی نشود. ولی این آقایان و محضریها برای اینکه به حق ثبت خودشان برسند، تا یک زنی مراجعه میکند و از شوهرش شکایت میکند فوری کاری میکنند که طلاق صورت بگیرد ـ بیآنکه این صیغة طلاق را پیش دو نفر عادل بخوانند ـ در نتیجه، آن خانم هم خیال میکند طلاق گرفته و میرود. در حالی که طلاق نگرفته، در واقع امر میرود و ازدواج میکند و این پایة یک امر نامشروع قرار میگیرد و به این ترتیب جامعه از نشر مسائل [خلاف] عفت، به این روز میافتد که میبینید.
[مسألة دیگری که امام در اینجا مطرح فرمودند، مسألة رسیدگی به امور مردم بود. مردم در ناراحتی به سر میبردند. آن سال، سال سختی بود. زمستان سردی داشت. معروف بود که در همدان تعدادی از بیبضاعتها از سرما خشکیدند.]
امام: به وضع مردم برسید. خانوادههای گرفتار زیاد هستند، باید با آنها کنار بیایید. به اینها کمک کنید، نه اینکه همیشه به فکر خودتان باشید.
[هنگام ظهر بود، نخستوزیر میخواست برود. امام تعارف کردند: با نان و پنیر طلبگی قناعت کنید! شریفالزمانی [شریفالعلماء] گفت: منظور آقا این است که با علما هم غذا شوید تا ببینید آقایان علما چه میکشند!
بعد [نخستوزیر] گفت: نه! ما در سالاریه مهمان هستیم؛ اگر حضرتعالی هم افتخار دهید، اتومبیل میفرستیم، ناهار تشریف بیاورید. آقا فرمودند: نه! من معذور هستم، نمیتوانم. نخستوزیر رفت.][vii]
دود شدن 277 میلیون ریال در ایران
«گزارش وزارت دارایی از وضع کار مؤسسه انحصار دخانیات نشان میدهد که در 9 ماه اول سال جاری مردم 277 میلیون و 477 هزار و 271 ریال بیشتر از 9 ماه سال قبل پول سیگار دادهاند.» [viii]
[i]ـ اطلاعات ـ ش 10758 ـ 29/12/1340 ـ ص 39.
[ii]ـ همان ـ ش 10687 ـ 2/10/1340 ـ ص 1.
[iii]ـ همان.
[iv]ـ توکلى، یعقوب ـ خاطرات على امینى ـ تهران ـ دفتر ادبیات انقلاب اسلامى ـ 1377ـ ص 172 و 173.
[v]ـ مرادینیا، محمدجواد ـ خاطرات آیتالله پسندیده ـ تهران ـ دفتر ادبیات انقلاب اسلامى و نشر حدیث ـ 1374ـ ص 102 و 103.
[vi]ـ باقرى، على ـ خاطرات 15 خرداد؛ ج 3 (تبریز، قسمت دوم) ـ تهران ـ دفتر ادبیات انقلاب اسلامى ـ 1375 ـ ص 92 و 97.
[vii]ـ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى ـ صحیفه امام؛ بخش ضمیمه ـ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى ـ 1385 ـ ص 474 تا 478.
[viii]ـ اطلاعات ـ ش 10692 ـ 7/10/1340 ـ ص 8.