زندان جمشیدیه

روح‌الله محمدصادق
17 بازدید

زندان جمشیدیه، زندانی در پادگان جمشیدیۀ تهران بود که در دورﮤ پهلوی دوم زندانیان سیاسی را در آن نگه می‌داشتند.

پادگان جمشیدیه در اوایل دورﮤ پهلوی دوم بیرون شهر تهران، در شمال غرب آن قرار داشت که بعدها با گسترش تهران داخل محدودﮤ شهری قرار گرفت و در تقاطع اتوبان پارک‌وی (چمران) و خیابان ایران نوین (فاطمی غربی) واقع بود.

باشگاه افسران در این پادگان قرار گرفته بود و درختان بلند و استخر بسیار بزرگی داشت.[1] این پادگان دارای دو زندان بود، یکی ویژﮤ افسران و دیگری برای سربازان.[2] این زندان‌ها به‌صورت چهارگوش ساخته شده بودند و در وسط پادگان قرار داشتند.[3]

در زندان مخصوص سربازان، دفتر زندان در راهرو طبقۀ اول قرار داشت. زندان دارای درِ بزرگی بود که دو لنگۀ درِ آهنی نرده‌ای را به هم متصل می‌کرد و تمام ارتفاع ساختمان را در بر می‌گرفت. کنار در، پله‌های طبقۀ بالا قرار داشت.[4] زندان مخصوص سربازها بیست‌وچند سلول به ابعاد دو در سه متر مستطیل‌شکل داشت. در چهار طرف آن یک راهرو دومتری بود که سلول‌ها را از دیوار اصلی ساختمان جدا می‌کرد.[5] درهای میله‌میلۀ سلول‌ها به‌سمت راهرو و پشت به هم باز می‌شدند.[6]

زندان افسران، راهرو باریکی به عرض کمتر از یک متر و طول بیش از ده متر داشت. سمت راست این راهرو، اتاق بزرگ چهارگوشی قرار داشت که پر از تخت‌های دوطبقه بود. در انتهای راهرو، حیاط بزرگی به طول و عرض پانزده متر قرار داشت. در انتهای این حیاط، درِ دیگری بود که به حیاط بسیار کوچک‌تر دیگری باز می‌شد. در این حیاط اتاق کوچکی قرار داشت که برای استفادﮤ دژبان بود که گاهی زندانیان را در آنجا نگه می‌داشتند.[7]

زندان جمشیدیه از نوع زندان‌ها و بندهای عمومی به شمار می‌رفت[8] و بیشتر زندانیان، وضع عمومی آن را به‌نسبت سایر زندان‌ها مطلوب‌تر می‌دانستند.[9]

از سال 1332ش به بعد، از این زندان برای نگهداری متهمان غیرنظامی هم استفاده می‌شد و به زندان فرمانداری نظامی تهران نیز تبدیل شده بود؛[10] ولی مأموران و زندانبان‌های آن از مأموران ساواک و شهربانی نبودند، بلکه از بین دژبان‌ها و سربازهای پادگان انتخاب می‌شدند. برای همین برخورد مناسب‌تری با زندانیان داشتند و چندان به آن‌ها سخت نمی‌گرفتند و گاهی اوقات مواد موردنیاز زندانیان را خریداری می‌کردند.[11]

در این زندان، زندانی می‌توانست هم‌اتاقی‌هایش را انتخاب کند و درصورت نیاز، سلول خود را تغییر دهد. درهای سلول‌ها باز بود و زندانیان می‌توانستند در راهروها حرکت کنند و برای همین به‌صورت جمعی زندگی می‌کردند و مسئول جمع و شهردار انتخاب می‌کردند.[12] زندانیان لباس‌هایشان را در حمام مشترکی می‌شستند و پس از خشک شدن، لباس‌ها در یک جا جمع و استفاده می‌شد.[13] برنامۀ دویدن دسته‌جمعی روزانه‌ای وجود داشت و زندانیان در راهرو اطراف بند می‌دویدند. همچنین برنامه‌هایی مانند مطالعه، مباحثه، نمازجماعت، دعای کمیل و دعای افتتاح[14] و اجرای نمایش[15] از دیگر فعالیت‌های زندانیان در این زندان بود، و آنان می‌توانستند از رادیو استفاده کنند.[16]

وجود تخت‌های دو و سه‌طبقه، پتوهای تمیز و بخاری‌های مناسب از دیگر تمایزات این زندان با سایر زندان‌ها بود.[17] همچنین غذای این زندان از زندان شهربانی وضع بهتری داشت.[18]

گاه، به‌خصوص در روزهای ابتدایی ورود زندانیان، شرایط سخت‌تری برای آنان فراهم می‌کردند. مثلاً تمام کتاب‌ها، دفتر‌ها و قلم‌های آنان را می‌گرفتند و با تهدید و ارعاب، زندانیان را از فعالیت‌های جمعی منع می‌کردند.[19] یا در دوره‌ای که زندانیان در سلول‌های انبار زغال‌سنگ زندانی بودند، به‌گونۀ متفاوتی با آنان رفتار می‌شد و شب‌ها اجازه نداشتند به دستشویی بروند و در سایر موارد با کلی معطلی، با دستبند و چند سرباز مسلح به دستشویی برده می‌شدند.[20]

ازآنجاکه ملاقات با خانواده‌ها از پشت میله‌ها انجام می‌شد، در دوره‌ای زندانیان آن را تحریم کردند و نگهبانان فقط چیزهایی را که خانواده‌ها برای زندانیان می‌آوردند، تحویل می‌گرفتند و به زندانیان می‌دادند.[21]

 زندان جمشیدیه معمولاً برای نگهداری زندانیان ارتشی (سیاسی و غیرسیاسی) بود.[22] در پادگان جمشیدیه باشگاهی وجود داشت که آن را به دادگاه تبدیل کرده بودند و هر دو دادگاه بدوی و تجدیدنظر در آن برگزار می‌شد.[23] در باشگاه، جایگاهی موقتی ساخته شده بود که میز مخصوص قاضی‌ها و تریبون دادستان در آن قرار داشت. اعضای این دادگاه‌ها عموماً نظامی بودند و قاضی‌ها از امیران ارتش انتخاب می‌شدند. محاکمۀ اعضای سازمان افسران حزب توده (1333ش) فدائیان اسلام (1334ش)[24] و حزب ملل اسلامی (1344ش) در باشگاه پادگان جمشیدیه صورت گرفته است.[25]

در برخی از این دادگاه‌ها، اطرافیان زندانی و خبرنگاران می‌توانستند در دادگاه حاضر شوند،[26] اما رویۀ کلی آن‌ها برگزاری جلسۀ دادگاه در پشت درهای بسته بود. در اغلب این دادگاه‌ها قاضی، دادستان و سایر عوامل محاکمه همگی علیه زندانی بودند و حکم دادگاه از قبل مشخص بود و وکیل‌مدافع امکان دفاع از زندانی را نداشت.[27]

پس از صادر شدن حکم قطعی، اگر زندانی سیاسی بود، او را به سایر زندان‌ها منتقل می‌کردند[28] و اگر نظامی بود، در همان زندان حبس خود را می‌گذرانید. در دوره‌ای زندانیان سیاسی نیز در این زندان نگهداری می‌شدند[29] و زندانیانی که به‌وسیلۀ رکن دو ارتش دستگیر شده بودند، پس از طی دورﮤ محکومیتشان به آنجا بازگردانده می‌شدند.[30]

کنار زندان جمشیدیه زندانی بود که زندانیان اعدامی را از شب قبل به آنجا منتقل می‌کردند و صبح زود به میدان چیتگر می‌بردند و توسط نیروهای دژبان اعدام می‌کردند.[31] گاهی نیز اگر می‌خواستند کسی را اعدام کنند، جلو درِ سلول او چراغ زنبوری پایه‌داری می‌گذاشتند؛ از روی تعداد چراغ‌ها، تعداد اعدامی‌های روز بعد مشخص می‌شد.

آیت‌الله سید علی خامنه‌‌ای در دورﮤ پهلوی در زندان جمشیدیه زندانی شد. امیرعباس هویدا و نعمت‌الله نصیری نیز از چهره‌های مشهوری بودند که توسط حکومت پهلوی در این زندان حبس شدند.

زندان جمشیدیه در حال حاضر در محوطۀ دژبانی کل ارتش جمهوری اسلامی ایران (دژاجا) قرار دارد.


[1]. بقیعی، غلامحسین؛ انگیزه: خاطراتی از دوران فعالیت حزب توده؛ تهران، رسا، 1373ش، ص439.

[2]. خاطرات احمد احمد؛ به‌کوشش محسن کاظمی، تهران، حوزﮤ هنری، 1379ش، ص120.

[3]. مظاهری، عباس؛ شکوفه‌های درخت انار (یادهای 4791 روز زندان در دیکتاتوری شاهنشاهی، 1344ـ1357ش)، آلمان ـ کلن، گفت‌وگوهای زندان، 1385ش، ص116.

[4]. «بیماری روماتیسم و زخم معده: خاطرات زندان ـ 4»، تهران مصور، س37، شمارﮤ 13 (31 فروردین 1358)، ص54.

[5]. همان‌.

[6]. میثمی، لطف‌الله؛ آن‌ها که رفتند: خاطرات لطف‌الله میثمی (از شهریور 1350 تا اول شهریور 1353)؛ تهران، صمدیه، 1381ش، ج2، ص124.

[7]. شکوفه‌های درخت انار، ج2، ص116.

[8]. دلدادگان آزادی: معرفی زندانیان سیاسی قبل از انقلاب؛ به‌اهتمام کانون زندانیان سیاسی مسلمان (قبل از انقلاب)، جلیل امجدی و محسن علی‌نژادقمی؛ تهران، رسانش، 1383ش، ج1، ص29.

[9]. دفتر ادبیات انقلاب اسلامی؛ خاطرات جواد منصوری؛ تهران، حوزﮤ هنری، 1376ش، ص48.

[10]. معتضد، خسرو؛ یکصد سال فرازوفرود نیروهای انتظامی (1330ـ1357ش)؛ تهران، سازمان تحقیقات و مطالعات ناجا، 1385ش، ج3، ص172.

[11]. خاطرات احمد احمد، ص122.

[12]. «بیماری روماتیسم و زخم معده: خاطرات زندان ـ 4»، ص‌54.

[13]. آن‌ها که رفتند: خاطرات لطف‌الله میثمی، ج2، ص133.

[14]. خاطرات جواد منصوری، ص48.

[15]. آن‌ها که رفتند: خاطرات لطف‌الله میثمی، ج2، ص132.

[16]. همان، ص131.

[17]. خاطرات احمد احمد، ص120.

[18]. همان، ص‌122.

[19]. خاطرات جواد منصوری، ص45.

[20]. انگیزه: خاطراتی از دوران فعالیت حزب توده، ص440.

[21]. آن‌ها که رفتند: خاطرات لطف‌الله میثمی، ج2، ص132.

[22]. دلدادگان آزادی: معرفی زندانیان سیاسی قبل از انقلاب، ج1، ص29.

[23]. شکوفه‌های درخت انار، ص116.

[24]. آن‌ها که رفتند: خاطرات لطف‌الله میثمی، ج2، ص121.

[25]. مسی به رنگ شفق: سرگذشت و خاطرات سید کاظم موسوی بجنوردی؛ به‌اهتمام علی‌اکبر رنجبر کرمانی؛ تهران، نی، 1381ش، ص94.

[26]. خاطرات جواد منصوری، ص48.

[27]. انگیزه: خاطراتی از دوران فعالیت حزب توده، ص441.

[28]. دلدادگان آزادی: معرفی زندانیان سیاسی قبل از انقلاب، ج1، ص30.

[29]. آن‌ها که رفتند: خاطرات لطف‌الله میثمی، ج2، ص124.

[30]. خاطرات مبارزه و زندان (خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب، مهدی فرهودی، علی محمدآقا، حسن ملک)؛ به‌اهتمام مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، گروه تاریخ؛ تهران، عروج، 1387ش، ص116.

[31]. آن‌ها که رفتند: خاطرات لطف‌الله میثمی، ج2، ص122.