پنجشنبه 14 اردیبهشت 1340/ 18 ذىالقعده 1380/ 4 مه 1961
6 بازدید
سومین روز اعتصاب معلمین تهران
اعتصاب معلمین تهران که از روز سهشنبه بهطور دستجمعى آغاز شده، امروز وارد سومین روز خود گردید.[i] از ساعت 8 صبح معلمین در باشگاه مهرگان جمع شدند. اجتماع معلمین تدریجاً فزونى یافت، به طورى که در ساعت 9 صبح عده کثیرى از معلمین در خارج از باشگاه و در خیابآنهاى سعدى و لالهزارنو توقف نموده بودند. در این هنگام محمد درخشش ـ رئیس جامعه لیسانسیههاى دانشسراى عالى و باشگاه مهرگان ـ طى سخنرانى خود از همدردى طبقات مختلف مردم در حادثه تاثرآور مرگ یک معلم تشکر کرد و سپس برنامه حرکت دستجمعى معلمین به طرف میدان بهارستان اعلام شد. معلمین در صفوف منظم از خیابآنهاى سعدى و شاهآباد به طرف مقصد حرکت کردند.[ii]
حضور کامیونهاى حامل سربازان مسلح در بهارستان و مقابل مجلس شوراى ملى
نعمتالله نصیرى ـ رئیس شهربانى ـ ساعت 30/8 صبح به مجلس آمد و با رئیس گارد مجلس تماس گرفت و اطلاعاتى نسبت به تعداد سربازان گارد کسب کرد و پس از این گفتوگو بود که براى اولین مرتبه کامیونهاى حامل سربازان مسلح جلو در مجلس در میدان بهارستان صف کشید و در پیادهرو نیز برق سرنیزه دانشجویان دانشکده پلیس شهربانى به چشم مىخورد. وکلا هم با قیافهاى پر از ابهام و احیاناً نگران وارد مجلس مىشدند، زیرا یک طرف میدان بهارستان را انبوه جمعیت معلمین و دانشجویان با شعارهاى متعدد پر کرده بود و طرف دیگر را کامیونهاى پر از سرباز و پلیس. وکلا در تالار تنفس بلااستثنا درباره اوضاع سخن مىگفتند و از هیئت دولت هم کسى به مجلس نیامده بود.[iii]
اجتماع هزاران معلم در میدان بهارستان
پس از اینکه هزاران معلم در میدان بهارستان استقرار یافتند، چند نفر از آنها نطقهایى درباره حقوق معلم و حادثه روز سهشنبه گذشته و جریانات اخیر ایراد کردند و بار دیگر متذکر شدند که اعتصاب آنها تا پیروزى نهایى و اجراى قطعنامهاى که روز پیش به تصویب رسیده، ادامه خواهد داشت.[iv]
رئیس مجلس قبل از اینکه دستور نواختن زنگ جلسه علنى را بدهد، به رئیس بازرسى دستور داد که حاضر است نمایندگان معلمین را بپذیرد، خیلى زود خبر به معلمین رسید.[v] جعفر شریفامامى ـ نخستوزیر ـ مىگوید:
«سردار [فاخر] حکمت ـ رئیس مجلس شوراى ملى ـ تلفن کرد [و گفت]: «خوب است خودتان به مجلس بیایید.»[vi]
سوال نمایندگان مجلس شورای ملی از نخستوزیر درباره اعتصاب و تظاهرات فرهنگیان و تیراندازى به طرف آنان
ساعت 10/10 دقیقه بامداد امروز جلسه علنى مجلس شوراى ملى به ریاست سردار فاخر حکمت تشکیل شد.[vii]
در جلسه مجلس هنگامى که جعفر شریفامامى ـ نخستوزیر ـ در پشت تریبون قرار گرفت تا به پرسشها و اعتراضات نمایندگان درباره اعتصاب و تظاهرات فرهنگیان و تیراندازى به طرف آنها و قتل خانعلى پاسخ دهد، رضا جعفرى ـ نماینده قزوین ـ متذکر شد که چرا حقوق آنها را اضافه نکردید. شریفامامى در جواب گفت:
«شما حق ندارید این حرف را بزنید. اگر شما راست مىگویید، آن وقت که وزیر فرهنگ بودید خودتان این کار را مىکردید.»
در همین موقع سردار فاخر حکمت با عصبانیت گفت:
«من اجازه نمىدهم اینطور حرف بزنى و توهین کنى.»
شریفامامى ابتدا تصور کرد که اظهارات رئیس مجلس متوجه جعفرى است و حتى جعفرى هم اینطور تصور کرد، اما رئیس مجلس مجدداً رو به رئیس دولت کرده و گفت:
«با شما هستم، گفتم من اجازه نمىدهم اینجا کسى به مجلس و یا نمایندگان مجلس توهین کند. وکیل آزاد است که در هر موردى که مىخواهد صحبت و اظهارنظر بکند و کسى نمىتواند به او بگوید حق ندارى. شما حق ندارید که به وکیل بگویید: حق ندارى.»
رئیس مجلس با عصبانیت هر چه تمام این مطالب را بیان مىکرد و نخستوزیر در جواب گفت: «من توهین نکردم، چیزى نگفتم.»
اما رئیس مجلس همان مطالب را تکرار کرد. شریفامامى بعد از این جریان از مجلس خارج شد و به نخستوزیرى رفت.[viii]
قهر نخستوزیر از مجلس شورای ملی
جعفر شریفامامى ـ نخستوزیر ـ تعریف مىکند:
«من دیدم که زمینهاى است، مىخواهند جنجال درست بکنند. لذا کوتاه آمدم. از طرف دیگر دو نفر از وکلا، یکى [جعفر] بهبهانى و دیگرى ارسلان خلعتبرى [به علت عدم رسیدگى به کار فرهنگیان و قتل خانعلى] دولت را استیضاح کردند... من هم بلافاصله گفتم: «استیضاحتان را خواهش مىکنم مطرح کنید. من الان حاضرم که جواب بدهم. ولى سردار فاخر [حکمت] گفت: «خیر، ما باید وقت بگذاریم که مطالعه بشود.» و به عقب انداخت... مقتضى دیدم که از این فرصت استفاده بکنم و به صورت قهر از مجلس آمدم بیرون و آمدم پایین که بروم...[سید محمود] جلیلى ـ نماینده یزد ـ آمد پیش من. گفت: «آقا، کجا مىروید؟» گفتم: «من دیگر در این مجلس نخواهم آمد.» فهمید که مىروم و شاید استعفا بدهم. گفت: «حالا آقا بیایید خودمان جبران مىکنیم.» گفتم: «نه، فایده ندارد.»[ix]
گزارش رادیو لندن از خواست معترضان برای استعفای دولت شریفامامی
رادیو لندن درباره جلسه امروز مجلس شوراى ملى، اینگونه خبر داد: «هم نخستوزیر [جعفر شریفامامى] و هم وزیر فرهنگ [جهانشاه صالح] ایران در مجلس شوراى ملى از مرگ یک معلم جوان که در تظاهرات روز سهشنبه اتفاق افتاد، اظهار تاسف نمودند. نخستوزیر گفت: «دولت دستور داده بود که پلیس در مقابله با مردم صبرو حوصله به خرج دهد و علت این حادثهی قابل تأسف هنوز معلوم نشده است.» درباره تقاضاى اضافه حقوق معلمین، نخستوزیر اظهار داشت: «لازم است توانایى مالى دولت نیز در برابر تقاضاى معلمین دایر بر افزایش حقوق در نظر گرفته شود. دکتر [جهانشاه] صالح [نیز] گفت: «اگر حقوق معلمین علاوه شود، سروصداى دیگران هم بلند خواهد شد.»[x]
این رادیو افزوده است که در میدان بهارستان جمعیتى بیش از هزار نفر خواستار استعفاى دولت و تنبیه مسئولین قتل آن معلم بودند.[xi]
ملاقات نمایندگان معلمین با رئیس مجلس شوراى ملى
ساعت یک بعدازظهر از بلندگوى میدان بهارستان اعلام شد که معلمین، نمایندگان خود را براى مذاکره با رئیس مجلس شوراى ملى انتخاب کنند.[xii] معلمین پنج نفر را به اسامى: على زارع، حشمتالله باباخانى، سیدعلىنقى نقوى، اقدس ملکوتى و افسر فخرایى انتخاب کردند و آنها را براى ملاقات با سردار فاخر حکمت به مجلس فرستادند.[xiii] در این موقع به دستور مأمورین انتظامى که از بین معلمین تعیین و انتخاب شده بودند، جمعیت تا بازگشت نمایندگان سکوت را رعایت کرده و روى زمین نشستند. در این ملاقات، نمایندگان معلمین اجراى قطعنامه معلمین و طرح باشگاه مهرگان را خواستار شدند.
وعده رئیس مجلس شوراى ملى برای رسیدگى به خواست معلمین
سردار فاخر حکمت گفت:
«قاتل دکتر خانعلى را به اشد مجازات خواهیم رساند و مطمئن باشید مجلس به کار معلمین رسیدگى خواهد کرد و براى رسیدگى به خواستههاى معلمین کمیسیونى در مجلس شوراى ملى تشکیل خواهد شد و از نمایندگان باشگاه مهرگان دعوت خواهیم کرد که در این کمیسیون شرکت کنند.»
چون صحبت و گفتوگوى نمایندگان معلمین پایتخت با هیئت رئیسه مجلس شوراى ملى به درازا کشید، معلمین به تدریج از ساعت یکونیم بعدازظهر میدان بهارستان را ترک کردند و قرار شد نتیجه این مذاکرات بعدا به اطلاع معلمین پایتخت برسد.[xiv]
اعلام جرم دایى ابوالحسن خانعلى علیه قاتل خواهرزادهاش
همزمان با وقایعى که در میدان بهارستان و مجلس شوراى ملى جریان داشت سرهنگ هادى شادمهر ـ دایى ابوالحسن خانعلى ـ اعلام جرمى در خصوص کشتهشدن خواهرزاده خود به دادستان تهران تسلیم کرد. بهروز افشار ـ دادستان تهران ـ در اینباره گفت:
«در متن اعلام جرمى که تسلیم شده است، مسبب اصلى واقعه مزبور معرفى نشده است و بازپرس باید ضمن تحقیقات خود مسبب اصلى حادثه را شناخته و مورد تعقیب قانونى قراردهد.»[xv]
رد استعفاى وزیران دادگسترى و بهدارى
صبح امروز اعلام شد که استعفاى محمدعلى ممتاز ـ وزیر دادگسترى ـ و جواد آشتیانى ـ وزیر بهدارى ـ مورد قبول شاه واقع نشد.[xvi] وقتى نخستوزیر جریان استعفاى دو عضو کابینه خود را به گوش شاه رساند، شاه با استعفاى آنها موافقت نکرد و دستور داد که به سرکار خود بازگردند.[xvii]
پذیرش استعفاى نخستوزیر
ظهر امروز پس از آنکه جعفر شریفامامى ـ نخستوزیر ـ از مجلس شوراى ملى به نخستوزیرى بازگشت، اوراق و پروندههاى روى میز خود را جمع کرد و با چندنفر از همکاران خود در نخستوزیرى خداحافظى کرد. او تا سهربع از ظهر گذشته، در نخستوزیرى بود. شریفامامى در این مدت براى استعفاى دولت تصمیم گرفت و پس از خروج از نخستوزیرى به منزل خود رفته و استعفایش را بهوسیله وزارت دربار به دست شاه رساند. امّا ساعت 20/1 دقیقه بعدازظهر شریفامامى احضار گردید. شاه ضمن عدم قبول استعفا گفت که دولت فعلاً به کار خود ادامه دهد. ولى عصر امروز جعفر شریفامامى تصمیم به استعفاى خود را بار دیگر به گوش شاه رساند و اینبار مورد قبول قرار گرفت.[xviii]
اعتراض حجتالاسلام محمدتقى فلسفى به وضعیت فرهنگ کشور
بعدازظهر امروز در مجلس ختمى که در مسجد ارک برگزار شد، حجتالاسلام محمدتقى فلسفى واعظ، ضمن بیانات مفصلى از اوضاع فرهنگ انتقاد کرد و گفت:
«اگر مرا که یک نفر واعظ هستم براى جراحى قلب دعوت کنند و بپذیرم، شخصى احمق هستم و یا جنایتکار که قصد کشتن یکنفر را داشته باشد و همینطور اگر به یک نفر نجار گفته شود کتوشلوار بدوزد، او هرگز نخواهد توانست اینکار را انجام دهد، حال اگر یک نفر قابله که تخصص او در قابلگى است و از کمر به پایین مورد مطالعه او مىباشد، تربیت روح و فکر یک جامعهاى به عهده وى واگذار شود، چه محصولى از اینکار بهدست مىآید؟ آنهایى که کار را به کاردان نمىسپارند و امور مختلف مملکت را به دست دوستان و آشنایان مىسپارند هم آبروى خود را مىبرند و هم براى مملکت و مردم ایجاد دردسر مىکنند.» آنگاه فلسفى با اشاره به درگیرى بین معلمان و دولت گفت:
«فلسفه کار را به کاردان نسپردن، آثارش به زودى نمایان مىگردد و امروز چند روز است فرهنگ کشور تعطیل است و صدها هزار نفر از اطفال و جوانان این کشور در خیابآنها ویلان و سرگردانند.»[xix]
[i]ـ روزنامه اطلاعات ـ ش 10495 ـ 14/2/1340 ـ ص21.
[ii]ـ مجله تهران مصور ـ ش 923 ـ 22/2/1340 ـ ص6.
[iii]ـ مجله امید ایران ـ ش 356 ـ 22/2/1340 ـ ص4.
[iv]ـ مجله تهران مصور ـ ش 923 ـ 22/2/1340 ـ ص6و7.
[v]ـ مجله امید ایران ـ ش 356 ـ 22/2/1340 ـ ص.
[vi]ـ خاطرات جعفر شریفامامى ـ ص237.
[vii]ـ روزنامه اطلاعات ـ ش 10495 ـ 14/2/1340 ـ ص1.
[viii]ـ روزنامه کیهان ـ ش 5349 ـ 16/2/1340 ـ ص 13.
[ix]ـ خاطرات جعفر شریفامامى ـ تهران- نگاه امروز- 1380- ص 238 و 239.
[x]ـ بولتن خبرگزارى پارس محرمانه ـ ش 38 ـ 16/2/1340 ـ ص 6 و 7.
[xi]ـ همان.
[xii]ـ روزنامه اطلاعات ـ ش 10495 ـ 14/2/1340 ـ ص 21.
[xiii]ـ مجله تهران مصور ـ 923 ـ 22/2/1340 ـ ص 7.
[xiv]ـ روزنامه اطلاعات ـ ش 10495 ـ 14/2/1340 ـ ص 21.
[xv]ـ روزنامه کیهان ـ ش 5348 ـ 14/2/1340 ـ ص 13.
[xvi]ـ روزنامه کیهان ـ ش 5348 ـ 14/2/1340 ـ ص 16.
[xvii]ـ همان.
[xviii]ـ روزنامه اطلاعات ـ ش 10496 ـ 16/2/1340 ـ ص 17.
[xix]ـ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات- یاران امام به روایت اسناد ساواک ج 9: حجتالاسلام محمدتقى فلسفى ـ تهران- 1378- ص 123 و 124.