کانون نشر حقایق اسلامی
زهرا رنجبر کرمانی
19 بازدید
کانون نشر حقایق اسلامی از تشکلهای مذهبی-فرهنگی مشهد بود که با هدف احیای دینمداری با رویکردی نوگرا فعالیت میکرد.
در دوره رضاشاه، نخبگان، طبقات متوسط و قشر تحصیلکرده، غیر مذهبی و گاه ضد مذهب بودند. آنها به نوعی بینش مذهبی مترقی باور داشتند که ضمن نقد خوانش سنتی از مذهب، میکوشید با تحولات جدید کنار آید. در چنین شرایطی، کمونیسم که روشنفکران زیادی را شیفته آرمان به ظاهر مردمی خود کرده بود، تبلیغات گسترده خود را در ایران آغاز کرد و بیم آن میرفت که اگر رضاشاه در دینزدایی ناکام ماند، کمونیستها با تبلیغات خود موفق به انجام آن شوند.[1] با خروج رضاشاه از کشور در شهریور 1320 و فراهم شدن فضای باز سیاسی، شماری از عالمان و متدینان تلاش خود را برای از میان بردن فضای ضد مذهبی حاکم بر جامعه، از دو طریق آغاز کردند[2]: اول، مبارزه با آثار سوء بر جای مانده از دوره پیشین و دوم، رویارویی با مظاهر و اشکال ضدیت با اسلام که بهطور عمده عبارت بودند از: کسرویگری، ترویج مارکسیسم و بهائیت. به این ترتیب، نخست، حوزههای علمیه که طی دو دهه به شدت تضعیف شده و نیازمند تغییرات عمده برای خروج از انزوا بودند و دوم، برخی روحانیان و متدینان غیر روحانی مستقل، دست به کار شدند.[3] یکی از آنان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی بود.
شریعتی در سال 1286 در مزینان از توابع سبزوار و در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر و عمویش آموخت. سپس برای تکمیل و تحصیل علوم دینی در سال 1306 روانه مدرسه علمیه فاضلخان مشهد شد. همزمان، تدریس در مدارس جدید را از سال 1311 در مشهد آغاز کرد. پس از شهریور 20 و همزمان با فعالیت گسترده حزب توده، شریعتی به تدریس در دانشسرا که به مرکز فعالیت آن حزب تبدیل شده بود، مشغول شد. وی پس از تأسیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد در سال 1337 به مدت 3 سال به تدریس تفسیر قرآن و نهجالبلاغه پرداخت. شریعتی در آبان 1341 پس از 30 سال تدریس تعلیمات دینی، ادبیات فارسی و عربی در دبیرستانهای مشهد بازنشسته شد.[4]
شریعتی از فرصت و پایگاهی که حرفه معلمی در اختیارش گذارده بود، استفاده و در کلاسهای درس خود برای نشر اسلام و مقابله با اندیشههای الحادی از سال 1320 تا 1323 تبلیغ کرد. با گذشت زمان کلاسهای دانشآموزی شریعتی به شکل دورهای و خصوصی در منازل دانشآموزان و چندی بعد به صورت دائم در منزل یکی از آنان برپا گردید و با آگاهی و استقبال مردم، این مجالس چندی بعد به جلسات عمومی با حضور اقشار مختلف مردم بهویژه جوانان بدل شد. در نهایت با حمایت جمعی از بازاریان و تجار متمول، مکان مشخصی برای تشکیل جلسات فراهم و تابلوی «کانون نشر حقایق اسلامی تأسیس 1323» بر آن نهاده شد.[5]
مطابق اساسنامه کانون که در کتابچهای با عنوان «کارنامه کانون نشر حقایق اسلامی» در سال 1326 منتشر شد، اهداف کانون عبارت بودند از:
«اثبات لزوم دین و بیان فواید دنیوی و اخروی آن و مضار بیدینی؛ اثبات حقانیت دین شریف اسلام و اینکه تنها راه سعادت بشر منحصر به پیروی از این دیانت مقدس و به کار بستن احکام متین قرآن مبین است؛ اثبات غلط بودن روش امروز مسلمین... و وجوب به خود آمدن از این غفلت و کسالت و بیخبری؛ ایجاد حرارت دینی و غرور ملی و تقوای دینی و سیاسی در قلوب...؛ مبارزه شدید با همه مفاسدی که اساس ملیت و مذهب ما را متزلزل ساخته...؛ تعمیم تعلم قرآن با تفسیر آن بدون اصطلاحات بغرنج و عادت دادن عموم مسلمین به تدبر در معانی این کتاب شریف...؛ رواج یافتن امر به معروف و نهی از منکر...؛ وا داشتن مردم به حفظ حقوق و حدود خودشان...؛ احیا و ترویج شعائر مذهبی و ملی با طرز مشروع و معقول؛ اثبات موافقت کامل اسلام با علم و تمدن صحیح و بیان مفاسدی که تمدن امروز دارد و سختیها و بدبختیهایی که برای بشر ایجاد نموده است؛ دفاع از اسلام و پاسخ اعتراضات بدخواهان و مغرضین با ادله عقلی و علمی؛ بالابردن سطح افکار عمومی و بیدار کردن ملت و متوجه ساختن آنها به جنایات و خیانتهایی که بیگانگان به طرق مختلف نسبت به مسلمین بهویژه ایرانیان مینمایند...؛ شناساندن مقام روحانیت به جامعه...؛ تمرکز دادن نیروهای فکری و مالی و عملی که هماکنون در راه دین جداجدا و متفرق مصرف میشوند و افزودن بر آنها؛ ایجاد انجمنهای سخنرانی و مناظره و حوزه درس دینی و تأسیس کتابخانهها و مطابع و نشر مطبوعات مفید دینی؛ فراهم ساختن مجالس درس اخلاق و احکام و تعلیم عقاید برای نوباوگان و کودکان...».[6]
تشکیلات کانون با وجود نوآوری در عرصه تبلیغ، سنتی بوده، عموماً بر اساس نیاز زمان تهیه و تنظیم میشد.[7] مسئولیتها تفکیک شده نبود و هرکس به هنگام نیاز در جایگاه مناسب قرار میگرفت. کارها با مشورت اعضا انجام شده، فرد یا افراد خاصی صاحبرأی نبودند.[8]
مشی اعتقادی کانون به عنوان واسطی بین سنتگرایان مذهبی و نوگرایان مذهبی آن را به محلی برای حضور اقشار مختلف و متنوع به لحاظ عقیدتی کرده بود. جوانان تحصیلکرده دانشآموز یا دانشجو، کارمندان دولت و کارکنان اداری، بازاریان و تجار، جوانان مذهبی فاقد تحصیلات جدید، طلاب جوان حوزه علمیه مشهد، مالک و کشاورز همه از علاقهمندان کانون بودند. این تنوع مخاطبان در سخنرانیها و برنامههای تبلیغی بازتاب مییافت که بعضاً با مخالفتهای مذهبیون سنتی یا مذهبیون نوگرا به اصطکاک کشیده شده، شریعتی را ناگزیر به مداخله میکرد.[9] جلسات مستمر کانون دو روز در هفته با موضوع قرآن و نهجالبلاغه و جلسات غیر مستمر با موضوعاتی چون نقد کمونیسم، آشنایی با منطق و فلسفه و... بود.[10]
کانون در دهه اول حیات خود تنها به فعالیتهای فرهنگی پرداخت که عمدتاً در موضوع بازگشت به اصل دین و ارائه چهره واقعی اسلام بود. اصلیترین راهبرد شریعتی در این راستا، پرداختن به قرآن و ترجمه و تفسیر آن و سپس پرداختن به نهجالبلاغه بود. برنامههای تبلیغی کانون به مناسبتهای مذهبی، مثل تاسوعا و عاشورا، با سبک و سیاق تازه و متفاوت از شیوه مرسوم برگزار میشد. در این مجالس خبری از روضه و ذکر مصیبت نبود و شریعتی به تبیین وقایع عاشورا با هدف پاسخ به چگونگی حرکت و هدف امام حسین میپرداخت.[11]
دیدگاه و سخنرانیهای شریعتی در مورد اسلام اصیل که موجد حرکت و توجه به مسائل جامعه بود، نوعی احساس مسئولیت اجتماعی در مخاطبان ایجاد کرده و شریعتی ناگزیر به موضوعات سیاسی نیز میپرداخت. این ویژگی، کانون را از دیگر مجامع مذهبی مشهد در آن زمان متمایز کرده و البته مخالفانی نیز داشت: اول، مذهبیون مخالف دخالت دین در سیاست و دوم، حکومت پهلوی.[12]
با اوجگیری جنبش ملی شدن نفت، کانون نوع دیگری از فعالیت را آغاز و بحث ملی شدن نفت آن را از ورود علنی در سیاست ناگزیر کرد. به تدریج توجه کانون از فعالیتهای آموزشی به نشستها، راهپیماییها و تظاهرات سیاسی به سود جنبش، معطوف و به یکی از مهمترین طرفداران آن در مشهد تبدیل شد.[13] کانون پس از کودتای 28 مرداد به نهضت مقاومت ملی پیوست و دفتر نهضت را در مشهد برپا کرد. این روند تا سال 1336 ادامه یافت تا سرانجام ساواکِ تازهتأسیس به دستگیری هواداران نهضت در سراسر کشور اقدام کرد. در مشهد نیز 16 تن از جمله شریعتی، دستگیر و به زندان قزلقلعه تهران منتقل و کانون بسته شد. شریعتی پس از آزادی در فاصله سالهای 1336 تا 1339 به تدریس در دانشگاه مشغول بود.[14]
کانون پس از بازگشایی مجدد در سال 1339 تنها به عنوان سازمانی مذهبی-فرهنگی اجازه فعالیت داشت. در این دوران کانون وارد مرحله دیگری از فعالیتهای خود شد و برای اولین بار به مناسبت عاشورای 1340 راهپیمایی برگزار کرد. این راهپیمایی صرف نظر از وجهه سیاسی آن، مضمون تبلیغاتی و روشنگری درباره فلسفه قیام عاشورا داشت. در عاشورای سال 41 نیز کانون قصد برپایی راهپیمایی مشابهی داشت، اما به علت دستگیری برخی اعضای فعال آن، راهپیمایی به شکل محدود انجام و در پایان نیز از سخنرانی شریعتی جلوگیری شد. با ممانعت حکومت، کانون در عاشورای 1342 نیز نتوانست راهپیمایی برگزار کند.[15] کانون در جریان نهضت روحانیت در سال 1341 به واسطه آیتالله محمدهادی میلانی که رهبر نهضت در خراسان بود و با کانون ارتباط تنگاتنگ داشت، ایفاگر نقش بود.[16] برنامههای کانون تا عاشورای 1344 به همان صورت قبلی در محل کانون برگزار میشد تا اینکه حکومت به بهانه نداشتن مجوز قانونی، آن را تعطیل کرد. از آن پس فعالیتهای کانون بهصورت غیر رسمی، مخفیانه و محدود، ادامه یافت.[17]
در همان روزها در تهران مؤسسه حسینیه ارشاد فعالیت خود را به سبک و سیاق کانون آغاز کرده و حتی قرار بود نام آن نیز کانون نشر حقایق اسلامی باشد که به دلیل حساسیت ساواک به کانون، ممکن نشد. در سال 1345 هیأت مدیره مؤسسه از شریعتی برای سخنرانی در آنجا دعوت کرد و برنامههای کانون عملاً به حسینیه ارشاد منتقل شد.[18] از آن پس تا سال 1348 شریعتی متناوباً در حسینیه ارشاد سخنرانی کرد و اعضای کانون در آنجا به شدت فعال بودند.[19] با وجود این، در بهمن 1347 هیأت مدیره حسینیه در پاسخ به ساواک، هرگونه ارتباط با کانون را تکذیب کرد.[20]
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بار دیگر تلاشهایی برای احیای کانون صورت گرفت که بیثمر بود.[21] محمدتقی شریعتی که محور کانون بود در سال 1366 درگذشت[22] و ساختمان اصلی کانون که سالها بدون استفاده مانده بود، در سال 1379 تخریب شد.[23]
1. جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1382، ص 17.
[2]. همان. ص 11 و 12.
[3]. همان. ص 18 تا 22.
[4]. رکنی، محمدمهدی، «چراغی که در کانون درخشید» در یادنامه استاد محمدتقی شریعتی مزینانی، به کوشش جعفر پژوم، قم، خرم، 1370، ص 35 تا 38.
[5]. منصوری، پروین، تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص80 تا 85.
[6]. سقراط خراسان، به کوشش محمود اسعدی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377، ص 261 تا 264.
[7]. منصوری، همان، ص 89.
[8]. همان، ص 92 و 93.
[9]. همان، ص 91 تا 93.
[10]. همان، ص 89.
[11]. همان، ص 98 و 99.
[12]. همان، ص 100 و 102.
[13]. کلاهدوزها، پرستو و محسن بهشتیسرشت، «استاد محمدتقی شریعتی و جایگاه وی در جریان روشنفکری دینی»، سخن تاریخ، تابستان 1391، شماره 17، ص 101 و 102.
[14]. همان، ص 105.
[15]. همان.
[16]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393، ص 114.
[17]. کلاهدوزها، همان، ص 105.
[18]. منصوری، همان، ص 259 و 260.
[19]. همان، ص 261.
[20]. پایگاههای انقلاب اسلامی، حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، ص 83.
[21]. احمدزاده، طاهر، «نقش استاد شریعتی در تحولات ملی و مذهبی و سیاسی سده اخیر» در یادنامه، همان، ص 294.
[22]. رکنی، همان، ص 52.
[23]. جعفریان، همان، علم، 1390، ص 122.