حزب رستاخیز ملت ایران

زهرا رنجبر کرمانی
4 بازدید

«حزب رستاخیز ملت ایران» آخرین حزب حکومتی دوره پهلوی بود که با هدف تقویت سلطنت و تحکیم پایگاه اجتماعی دولت پدید آمد.

پس از کودتای 28 مرداد 1332 حکومت پهلوی از مبانی مشروطیت فاصله بیشتری گرفت. محمدرضاشاه برای حل بحران دموکراسی و جلب رضایت انگلیس و آمریکا از سال 1336 به تأسیس دو حزب «مردم» (اقلیت) و «ملّیون» (اکثریت) فرمان داد.[1] به این ترتیب از آن سال تا اوایل دهه 50 نظام دوحزبی در ایران برقرار بود. پاییز 1342 حزب «ایران نوین» جایگزین حزب ملّیون شد.[2]

شاه در طول دوران فعالیت احزاب یاد شده، بارها درباره خط‌مشی، عملکرد و وظایف آنها رهنمودهای لازم را به رهبران‌شان داده بود. وی مأموریت اجرای اصول انقلاب سفید را به «ایران نوین» و ایفای نقش اقلیت منتقد دولت را به حزب «مردم» سپرده بود. شاه بی‌وقفه در تقویت مادی و معنوی «ایران نوین» می‌کوشید تا موقعیت آن در برابر حزب اقلیت، ضعیف نشود.[3]

«ایران نوین» برگزارکننده انتخابات ادوار 22 و 23 مجلس شورای ملی و دوره 5 و 6 سنا، انجمن‌های شهرستان و استان و شوراهای منطقه‌ای آموزش و پرورش بود و به طور مستمر اکثریت مجلس شورای ملی و دولت را در اختیار داشت. به علاوه تعداد قابل توجهی از سناتورها، استانداران، فرمانداران، شهرداران، اعضای انجمن‌های شهرستان و استان، شوراهای آموزش و پرورش و سایر مقامات منطقه‌ای عضو آن بودند. از این رو، این حزب در شئون مختلف کشور، قدرت نفری و اجرایی زیادی داشت[4] و امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر وقت و رئیس شاخه سیاسی «ایران نوین»، با وجود تبعیت بی چون و چرا از شاه، از طریق تشکیلات این حزب، اقتدار خود را گسترش می‌داد.[5]

در این میان، مخالفان «ایران نوین» و رقبای سیاسی هویدا که آشکارا شاهد تضعیف قدرت و نفوذ خود بودند، در برابر آن، جبهه گرفتند[6] و کوشیدند به شاه بقبولانند که «ایران نوین» بیش از حد قدرت یافته است.[7] از سوی دیگر با اینکه شاه وظیفه انتقاد از حزب اکثریت را به «مردم» سپرده بود، در واپسین ماه‌های سال 1353 هیچگونه انتقادی را از سوی رهبران «مردم» برنمی‌تابید و از عملکرد آنان به شدت انتقاد می‌کرد. وی تا جایی پیش رفت که در پاییز سال 1353 علناً نسبت به رهبران «مردم» بی‌اعتمادی خود را اظهار و تصریح کرد که برخی از آنان از بیگانگان الهام می‌گیرند.[8] آشکار بود که شاه از اداره دو حزب وفادار خسته شده و بیم آن دارد که یکی از آنها به پایگاهی برای مخالفت با او بدل شود.[9] این عوامل به همراه تشدید روحیه خودکامگی شاه که پس از برگزاری جشن‌های 2500 ساله در سال 1350، دیدار نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا از ایران در سال 1351 و 4 برابر شدن قیمت نفت در سال‌های  74-1973 روی داد،[10] شاه را که پیشتر به صراحت، نظام تک‌حزبی را مطلوب «دیکتاتورهای کمونیست» دانسته بود،[11] به تأسیس حزب واحد ترغیب کرد.

اندیشه تأسیس و طراحی یک حزب فراگیر به دو گروه نسبت داده شده: اول، تنی چند از مشاوران سیاسی شاه که در آمریکا تحصیل کرده و متأثر از نظریات ساموئل هانتینگتون، راه رسیدن به ثبات سیاسی و پیشرفت در کشورهای در حال توسعه را ایجاد یک حزب نیرومند و فراگیر که عامل پیوند دولت و جامعه و پشتیبان حکومت باشد، می‌دانستند.[12] دوم، برخی از اعضای پیشین حزب توده که به حکومت پیوسته و معتقد بودند تنها سازمانی با ساختار لنینیستی می‌تواند توده مردم را بسیج کرده، موانع سنتی را از میان برداشته و کشور را به جامعه‌ای مدرن رهنمون شود.[13]

به این ترتیب در تابستان سال 1353 برای مقابله با مخالفت‌های احتمالی با تأسیس حزب واحد در مطبوعات، ناگهان 63 نشریه به بهانه‌های واهی تعطیل شدند.[14] در 11 اسفند همان سال شاه در یک مصاحبه مطبوعاتی، تأسیس یک حزب فراگیر با نام «رستاخیز ایران» یا «رستاخیز ملی» را اعلام کرد و در تشریح دلایل تصمیم خود گفت: «... چون ما همیشه فکر می‌کردیم که در یک مملکتی که به اصلاح دموکراسی پارلمانی هست باید احزاب متعددی باشند، یک عده‌ای از شما که گفتم مؤمن هم هستید یا شاید به تشویق خود ما در واقع رل اقلیت وفادار را بازی می‌کردید، بازی کردن رل اقلیت وفادار در این مملکت خیلی مشکل است، کما اینکه ما دیدیم که یک دبیرکلی مثلاً حزب مردم تا به حال نتوانست یا مقاومت بکند یا اینکه رل خودش را بازی کند ... برای اینکه این رل قابل بازی کردن نیست[!] ... هر ایرانی که صف خودش را مشخص کرده و به این دسته اول و گروه اول تعلق دارد یعنی به قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و به انقلاب ششم بهمن، حتماً وارد این تشکیلات سیاسی بشود ... در داخل این تشکیلات بزرگ اختلاف سلیقه بر اساس آن سه اصل کلی کاملاً مجاز است. ...». وی همچنین مردم را به عضویت در این حزب مکلّف کرد: «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد و مؤمن به این سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان «توده‌ای»... او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا... به هر جایی که دلش می‌خواهد برود چون ایرانی که نیست... یک کسی که توده‌ای نباشد، بی وطن هم نباشد ولی به این جریان هم عقیده‌ای نداشته باشد، او آزاد است به شرطی که علناً و رسماً و بدون پرده بگوید که من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم... ما به او کاری نداریم. ولی به اصطلاح دودوزه بازی کردن... دیگر قابل قبول نیست».[15]

شاه، هویدا را با حفظ سِمت نخست‌وزیری، به دبیرکلی تشکیلات جدید منصوب کرد و احزاب «ایران نوین»، «مردم»، «پان ایرانیست» و «ایرانیان» در آن ادغام شدند.[16] در اولین کنگره حزب که در روزهای 10 و 11 اردیبهشت 1354 در تهران برگزار شد، نام «حزب رستاخیز ملت ایران» و اساس‌نامه و مرام‌نامه برای حزب تصویب شد.[17]

مطابق اساسنامه، «حزب رستاخیز ملت ایران در مقام تنها حزب سیاسی فراگیرنده ملت با ایمان و اعتقاد راسخ به سه اصل نظام شاهنشاهی ایران، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت» بنیان یافت. ارکان رهبری حزب عبارت بودند از: کنگره، شورای مرکزی، هیأت اجرایی، دفتر سیاسی و دبیرکل. کنگره که بالاترین رکن حزب بود، هر 4 سال یک بار تشکیل و اعضای آن از سوی کانون‌های حزبی –مهم‌ترین هسته‌های تشکیلاتی حزب- برگزیده می‌شدند. کنگره وظیفه انتخاب دبیرکل –بالاترین مقام اجرایی حزب[18]- برای دوره‌ای 4 ساله را بر عهده داشت.[19] مطابق ماده 42 اساسنامه «چون حزب متعلق به تمامی مردم ایران است، از اعضا، حق عضویت و ورودیه دریافت نمی‌شود و مخارج حزب در بودجه کشور منظور خواهد شد».[20]

با هدف گسترش و تقویت زیربنای اجتماعی و نفوذ بیشتر حزب در جامعه، سازمان‌ها و کمیته‌هایی نظیر سازمان دانشجویان ایرانی، جوانان، دانش‌آموزان، سپاهیان انقلاب، اردوهای عمران ملی، کارگران، کشاورزان، بررسی مسائل اعتیاد و پاکسازی جنوب شهر، مبارزه با گران‌فروشی و پیکار با بی‌سوادی، وابسته به حزب و بدون قید در اساسنامه به‌وجود آمدند.[21] اولین نشریه ارگان حزب رستاخیز به نام روزنامه «رستاخیز» در 13 اردیبهشت 1354 منتشر شد. از آن پس تا پایان سال 1356 نشریات دیگری چون «رستاخیز جوان»، «رستاخیز روستا»، «رستاخیز کارگران» به نشریات ارگان حزب افزوده شده، ناشر آرا، عملکرد، اهداف و برنامه‌های آن بودند.[22] همزمان، حکومت از پاگرفتن مطبوعات مستقل و آزاد که به تشکیلات گسترده «رستاخیز» کمتر بها می‌دادند، جلوگیری می‌کرد.[23]

درحالی‌که شاه مدعی بود با ایجاد «رستاخیز» به «تمام افراد متفکر علاقمند» فرصت طرح «اندیشه‌ها و طرح‌های سازنده خود را در چارچوب حزب» داده[24] و باور داشت که «رستاخیز» می‌تواند وسیله‌ای برای آموزش سیاسی مردم باشد،[25] استقرار نظام تک‌حزبی بسیاری از مردم را متقاعد کرد که شاه به مبانی مشروطه پشت کرده است.[26]

در آن برهه، حکومت، مخالفان سیاسی بسیاری داشت که اسلام‌گرایان به رهبری امام خمینی در رأس آنها بودند.[27] امام خمینی که آن روزها در نجف به سر می‌برد، طی پیامی خطاب به ملت ایران در 21 اسفند 1353، شرکت در حزب رستاخیز را با توجه به مخالفت آن با «اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران» بر‌‌ ‌‌عموم ملت حرام اعلام کرد و اجبار مردم به عضویت در حزب را مصداق نقض قانون اساسی دانست.[28] در پی موضع‌گیری امام، بسیاری از روحانیان طراز اول کشور به صف مخالفان حزب پیوستند و کوشیدند از عضویت مردم در حزب جلوگیری کنند.[29] علاوه بر روحانیان، برخی گروه‌های چپ، سازمان مجاهدین خلق ایران، نهضت آزادی ایران و بازماندگان جبهه ملی نیز طرفداران خود را از پیوستن به حزب، منع کردند.[30]

اما کسانی که می‌پنداشتند عدم عضویت در حزب، موقعیت سیاسی، اداری یا اقتصادی‌ آنان را متزلزل خواهد کرد، به حزب پیوستند. فعالان حزبی سابق، دارندگان مشاغل مهم سیاسی، اقتصادی و اداری، صاحبان حِرَف و صنایع، تجار بزرگ و قدرتمندان و مسئولان محلی (نظیر سران ایلات و عشایر، خوانین و...) از آن جمله بودند.[31]

در 17 تیر 1354 هویدا از شکل‌گیری دو جناح در حزب، برای عمل به منویات شاه خبر داد. این جناح‌ها «نماینده تنوع اندیشه‌ها و نظرات مردم در چارچوب حزب» بوده و «لیبرال سازنده» و «ترقی‌خواه» نامیده شدند.[32] مدتی بعد شاه در توضیح فعالیت‌های پارلمانی جناح‌ها ضمن تأکید بر فراکسیون نبودن آنها گفت: «فعالیت پارلمانی آنها بر اساس خط‌مشی و عقیده‌های هرکدام... خواهد بود و... در آینده در مذاکرات مجلس و در موقع تنقیح لوایح، مسلماً بحث‌ها مفصل‌تر خواهد شد. منتها آخر سر، تصمیم را حزب خواهد گرفت و از لحاظ قوه مجریه هم دولت. همین ایجاد جناحین باعث خواهد شد که به‌طور خیلی سریع و آزادانه‌ای نظرات مختلف در حدود مرام حزب ... با کمال وضوح اظهار شود».[33]

علیرغم همه تبلیغات و تشکیلات گسترده، حزب رستاخیز به دلیل اتخاذ سیاست‌های غیر سازنده و رکود و ناکارآمدیِ عملکردی در نیل به اهدافش ناکام ماند. برخی از مهم‌ترین دلایل رکود حزب عبارت بودند از: اندک بودن قدرت بسیج مردم؛ ضعف مدیریت و عدم شایستگی اغلب مسئولان حزب؛ قوام نداشتن کانون‌های حزبی، به‌عنوان مهم‌ترین هسته تشکیلاتی حزب، به‌دلیل رخوت، بی‌تعهدی و فساد حاکم بر بدنه اجرایی و اداری حزب در سطوح مختلف؛[34] جمع شدن پست‌های اداری و حزبی پرمشغله در یک شخص؛ مرکزگرایی شدید و عدم استفاده از افراد بومی.[35]

در حوزه سیاستگذاری، انحصار کانال‌های ارتباط میان حکومت و مردم و تشدید نظارت بر کارمندان، کارگران و روستاییان، عرصه را بر مردم تنگ‌تر و هجمه به بازار و نهادهای دینی -با هدف دولتی کردن آنها- پل ارتباطیِ سنتی میان حکومت و مردم را نیز ویران کرد. این عوامل، به تضعیف حکومت، افزایش فاصله میان سلطنت و مردم و سرانجام تشدید نارضایتی عمومی و انقلاب انجامید.[36]

به این ترتیب و به دنبال استعفای تعدادی از مقامات بلندپایه حزب در گرماگرم انقلاب در سال 1357، حزب رستاخیز به پایان حیات نزدیک[37]و با استعفای آخرین دبیرکل حزب در 9 مهر 1357 عملاً منحل شد.[38]

دبیران کل حزب رستاخیز به ترتیب عبارت بودند از:

امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر وقت با حفظ سمت از بدو تأسیس تا آبان 1355؛ جمشید آموزگار، از آبان 1355 تا مرداد 1356؛ محمد معتضد باهری، از مرداد 1356 تا دی 1356؛ جمشید آموزگار، نخست‌وزیر وقت با حفظ سمت از دی 1356 تا شهریور 1357[39]و جواد سعید، از 2 مهر 1357 تا انحلال.[40]


[1]. شاهدی، مظفر، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382، ص 43 و 48.

[2]. همان، ص 96.

[3]. همان، ص 98 و 99.

[4]. حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، ج 5، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385، ص 355.

[5]. شاهدی، همان، ص 134.

[6]. صارمی شهاب، اصغر، احزاب دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 142.

[7]. شاهدی، همان، ص 132.

[8]. همان، ص 109.

[9]. گراهام، رابرت، ایران: سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا، تهران، سحاب کتاب، 1358، ص 85.

[10]. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ح.ا مهران، تهران، اطلاعات، 1370، ص 151.

[11]. پهلوی، محمدرضا، مأموریت برای وطنم، بی‌تا، ص 214.

[12]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج ساله ایران، ج 1، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 495.

[13]. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1384، ص 542 و 543.

[14]. شاهدی، همان، ص 151.

[15]. روزنامه اطلاعات، دوشنبه 12 اسفند 1353، ش 14649، ص 5.

[16]. همان، ص 10.

[17]. صارمی شهاب، اصغر، حزب رستاخیز ملت ایران به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 62.

[18]. مرامنامه و اساسنامه حزب رستاخیز ملی ایران، ص 7 - 9 و 24.

[19]. روزنامه اطلاعات، 11 اردیبهشت 1354، ش 14695، ص 4.

[20]. مرامنامه، همان، ص 29 و 30.

[21]. صارمی، حزب رستاخیز، همان، ص 74 - 76.

[22]. شاهدی، همان، ص 386 و 389 و 398.

[23].گراهام، همان، ص 167 و 168.

[24]. شاهدی، همان، ص 155.

[25]. هویدا، همان، ص 103.

[26]. زونیس، ماروین، شکست شاهانه، ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نور، 1370، ص 149 و 150.

[27]. شاهدی، همان، ص 197.

[28]. خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج 3، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، ص 71 - 74.

[29]. آیت‌الله العظمی حاج‌سیدمحمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385، ص 285.

[30]. شاهدی، همان، ص 364.

[31]. همان، ص 330.

[32]. روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 18 تیر 1354، ش 14754، ص 4 و 28.

[33]. روزنامه اطلاعات، یکشنبه 22 تیر 1354، ش 14757، ص 28.

[34]. همان، ص 409 - 414.

[35]. صارمی، حزب رستاخیز، همان، ص 104 - 111.

[36]. آبراهامیان، همان، ص 548 و 549.

[37]. صارمی، حزب رستاخیز، همان، ص 85.

[38]. روزنامه اطلاعات، دوشنبه دهم مهر 1357، ش 15725، ص 21.

[39]. شاهدی، همان، ص 266 - 268.

[40]. شاهدی، مظفر، حزب رستاخیز، اشتباه بزرگ، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382، ص 353.