جبهه ملی ایران
زهرا رنجبر کرمانی
16 بازدید
جبهه ملی ایران ائتلافی از احزاب و گروههای ملیگرا و منتقد حکومت پهلوی بود که در چارچوب قانون اساسی سلطنت مشروطه فعالیت میکرد.
در پی برکناری رضاشاه از سلطنت و ایجاد فضای باز سیاسی، فعالیتهای اجتماعی-سیاسی در کشور، روی انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی متمرکز شد. علیرغم دخالت دولت، تعدادی از نمایندگان، از جمله محمد مصدق، با رأی مردم به مجلس راه یافتند.[1] اما دخالت دولت در انتخابات دوره پانزدهم، جنجال برانگیز شد؛ افکار عمومی از نتیجه انتخابات راضی نبود و آن را مردود میدانست.[2] با این حال، مجلس پانزدهم، دوره دوساله خود را گذراند.[3]
در جریان انتخابات مجالس سنا و شورای ملی دوره شانزدهم و با فراخوان مصدق در 22 مهر 1328، هزاران نفر از مردم به عنوان اعتراض به دخالت دولت در انتخابات، مقابل کاخ شاه اجتماع کرده و از آن میان 19 نفر برگزیده شدند تا همراه مصدق در دربار تحصن کنند.[4] اما تحصنِ چند روزه، بینتیجه بود و تحصنکنندگان در 27 مهر، کاخ را ترک و در پی آن بیانیهای خطاب به مردم منتشر کردند.
این گروه برای اینکه مبارزه، شکل سازمانی به خود گرفته و از پراکندگی نیروها جلوگیری شود در اول آبان 1328 در خانه مصدق گرد آمده، «جبهه ملی ایران» را بنیان نهادند.[5] مصدق به دبیرکلی جبهه انتخاب شد[6] و 8 نفر از افراد جبهه به مجلس شورای ملی دوره شانزدهم راه یافتند.[7]
مطابق اساسنامه جبهه، «جبهه ملی از هیأت مؤسسین و دستجات مختلف ملی که طرفدار تأمین عدالت اجتماعی و حفظ قانونی اساسی هستند» تشکیل شده و هدف آن «ایجاد حکومت ملی بهوسیله تأمین آزادی انتخابات و آزادی افکار» بود. هیچ فردی نمیتوانست مستقیماً عضو جبهه ملی شده و عضویت افراد در آن مشروط به عضویت در جمعیتی وابسته به جبهه ملی بود.[8]
در ماههای بعد، احزاب و جمعیتهایی از دو جناح مختلف، شامل طبقه متوسط سنتی یا بازاریان و طبقه متوسط جدید یا روشنفکران، به جبهه ملی پیوسته و پشتیبانان اصلی و سازمانیافته آن شدند. سه علاقه و تعهد مشترک، این گروههای مختلف را در قالب جبهه ملی گرد آورده بود: مبارزه علیه ائتلافِ دربار و ارتش، مبارزه با شرکت انگلیسی نفت و عقاید سیاسی و شخصیت فرهمند مصدق.[9]
در خرداد 1329 پس از آنکه دولت، بعد از سالها بحث و گفتوگو با شرکت نفت ایران و انگلیس، سرانجام پیشنهاد مجلس مبنی بر تجدیدنظر در قرارداد 1933 را پذیرفت، توجه جبهه ملی هم از مسائل داخلی به امور خارجی معطوف و خواستار ملی کردن صنعت نفت شد.[10] جبهه با حمایت گسترده ملت، پیروز شده، قانون ملی شدن نفت را در 24 اسفند 1329 در مجلس شورای ملی و 29 اسفند 1329 در مجلس سنا به تصویب رساند.[11] اما کمتر از 3 سال بعد درحالیکه جبهه دچار اختلاف و شکاف شده بود، کودتای 28 مرداد 1332 به وقوع پیوست[12]و جبهه، سرکوب و متلاشی شد و بیشتر رهبران آن به زندان رفتند.[13] برخی از افراد جبهه به خارج از کشور رفته یا از سیاست کنار کشیدند. اما برخی هم روابط پنهانی خود را با مصدق -که به احمدآباد تبعید شده بود- تا هنگام مرگش در سال 1345 حفظ کردند.[14]
در نتیجۀ فضای نسبتاً باز سیاسی در سالهای 1339-1341، جبهه ملی در 30 تیر 1339 احیا شد و جبهه ملی دوم نام گرفت.[15] جبهه به مدت 3 سال فعال بود و به انتشار روزنامه، سازماندهی اعتصاب در مراکز آموزشی، برگزاری کنگره سراسری و راهپیمایی اقدام کرد. با این حال، طولی نکشید که به علت سرکوب شدید احزاب و گروههای وابسته به جبهه توسط حکومت و اختلافات داخلی فروپاشید.[16] اولین و تنها کنگره جبهه ملی در روزهای 4 تا 11 دی 1341 در تهران برگزار شد.[17]
به دنبال تشدید اختلافات و در فرایند احیا، جبهه ملی در سال 1344 به دو جناح تقسیم شد. یک جناح که بیشتر از اعضای حزب ایران بودند، عنوان جبهه ملی دوم را حفظ کرده، خواستار برقراری دولت دموکراتیک غیر مذهبی در کشور شدند. جناح دوم، متشکل از احزابی علاقهمند به مبارزه ایدئولوژیک با حکومت، خود را جبهه ملی سوم نامید و کوشید با رهبران مخالفان مذهبی حکومت بهویژه امام خمینی در عراق رابطه برقرار کند. این جبهه، قیام 15 خرداد را ستود و بر نقش مؤثر روحانیان در مبارزه ضد امپریالیستی تأکید کرد.[18] جبهه ملی سوم چند بیانیه منتشر و در 7 مرداد 1344 موجودیت خود را رسماً اعلام کرد[19] ولی عمر آن بسیار کوتاه بود، زیرا حکومت هیچ نوع سازمان سیاسی مخالف را تحمل نمیکرد.[20]
در 22 خرداد 1356 به دنبال گسترش فضای باز سیاسی در نتیجه تحولات جهانی، نامهای از جانب کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار خطاب به شاه منتشر شد.[21] این نامه -که با عنوان «نامه سهامضایی» شناخته میشود- بانی احیای جبهه ملی شد و مرز آن را از سایر منتقدان حکومت مشخص کرد.[22] در این نامه «تنها راه بازگشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصی از تنگناها و دشواریهایی که آینده ایران را تهدید میکند، ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات، آزادی زندانیان و تبعیدشدگان سیاسی و استقرار حکومتی... متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت» که «خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند» عنوان شده بود.[23]
در پی انتشار این نامه، ملیگرایان در 28 آبان 1356 با عنوان «اتحادیه نیروهای جبهه ملی» فعالیت خود را از سر گرفتند.[24] اتحادیه که در 30 تیر 1357 به «جبهه ملی چهارم» تغییر نام یافت از همان ابتدا در چارچوب سلطنت پهلوی فعالیت میکرد و حداکثر خواسته آن بر مبنای قانون اساسی 1285ش این بود که «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت».[25]
با اوجگیری انقلاب اسلامی، جبهه ملی بر فعالیتهای خود افزود و بر آن شد با بهرهگیری از پیشینه خود، ضعف حکومت و نزدیکی به آمریکا، رهبری انقلاب را به دست گیرد. بنابراین در جریان وقایع سالهای 1356 و 1357 با صدور اعلامیه، از سویی خود را همراه با انقلاب و از دیگر سو، نجاتدهنده حکومت شاهنشاهی نشان میداد. به همین سبب در سال 1357 تناقضات بسیاری در عملکرد جبهه مشاهده میشود.[26]
تشدید اعتراضها و کشتار 17 شهریور 1357 سبب شد افراد انقلابی دیگر برای سلطنت -چه قانونمند و مشروطه، چه مستبد و خودکامه- مشروعیت قائل نباشند و رهبران جبهه ملی ناگزیر از پذیرفتن خواست اکثریت مردم ایران شدند. از این رو، سنجابی، رهبر وقت جبهه ملی ایران، در آبان به دیدار امام خمینی در پاریس رفته و در پی اصرار امام خمینی، در 14 آبان، مواضع جدید جبهه در قبال حکومت را در 3 ماده اعلام کرد[27] که عبارت بودند از: «1ـ سلطنت کنونی ایران با نقض مداوم قوانین اساسی و اعمال ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاستهای بیگانه فاقد پایگاه قانونی و شرعی است 2ـ جنبش ملی اسلامی ایران با وجود بقای نظام سلطنتی غیر قانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد 3ـ نظام حکومت ملی ایران باید براساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال بهوسیله مراجعه به آرای عمومی تعیین گردد».[28]
چندی بعد حکومت تصمیم گرفت برای مقابله با بحران انقلاب و ممانعت از به قدرت رسیدن نیروهای مذهبی، دولت را به جبهه ملی بسپارد. از آنجا که سنجابی پیشنهاد نخستوزیری را نپذیرفت،[29] غلامحسین صدیقی مورد توجه حکومت قرار گرفت. همکاری وی با شاه و توافق بر سر تشکیل کابینه سبب شد که جبهه، ارتباط خود را با صدیقی نفی کرده و در کار تشکیل کابینه کارشکنی کند. به این ترتیب بختیار مأمور تشکیل دولت شد. به محض انتشار خبر نخستوزیری بختیار، جبهه ملی وی را از عضویت در آن برکنار[30] و سنجابی در مصاحبهای، تشکیل دولت وی را «توطئه جدید علیه جنبش ملی- اسلامی مردم ایران» اعلام و تأکید کرد: «چنین دولتی از نظر جبهه ملی ایران... محکوم است و مبارزه مردم علیه آن و نظام سلطنتِ غیر قانونی ادامه خواهد یافت».[31]
پس از تشکیل دولت موقت در 15 بهمن 1357، چند تن از اعضا و وابستگان جبهه ملی در آن حضور یافتند. اما فضای انقلابی حاکم بر جامعه و اختلاف دیدگاه ملیگرایان با نیروهای مذهبی، منجر به استعفای زودهنگام برخی از آنان شد.[32] در 28 خرداد 1358 حزب ملت ایران به دلیل آنچه فروهر، دبیر حزب، «به خطر افتادن اخلاق مبارزاتی» نامید، از ادامه همکاری و عضویت در جبهه ملی انصراف داد.[33] با تشدید اختلاف و عمیقتر شدن شکاف در جبهه در 2 تیر 1358 بازرگانان، اصناف و پیشهوران بازار تهران نیز از آن جدا شدند.[34]
جبهه ملی در مقابل تسخیر سفارت آمریکا واکنشهای متفاوت و گاه متضادی نشان داد و فاش شدن ارتباط برخی از اعضای جبهه با آمریکا، جایگاه آن را هرچه بیشتر در میان مردم تضعیف کرد.[35] به این ترتیب جبهه که در خلال موضعگیریهایش در قبال مسائلی چون اندیشه ولایت فقیه، شورای انقلاب و انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از درون با چالشها و مشکلاتی مواجه شده بود، بهتدریج از جریان انقلاب کنار رفت.[36]
در خرداد 1360 جبهه ملی در اعلامیهای مردم را به راهپیمایی در اعتراض به آنچه «استبداد، قانون شکنی، خودکامگی، لوایح غیر انسانی [لایحه قصاص]، تاراج هستی و فرهنگ ملی و خطراتی که استقلال کشور را تهدید میکند» دانسته بود، فراخواند.[37] موعد راهپیمایی 25 خرداد بود. صبح 25 خرداد، امام خمینی در واکنش به این فراخوان در بیاناتی، اقدام جبهه را مقابله با احکام ضروری اسلام، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و دعوت به شورش دانسته و به ارتداد جبهه ملی حکم داد.[38] در پی حکم و سخنان امام خمینی، مردم در وعدهگاه حاضر و مانع برگزاری راهپیمایی شدند.[39]
جبهه ملی که از مرحله انتقاد از نظام فراتر رفته به مخالفت علنی با آن برخاسته بود، منحل شد. برخی از اعضای جبهه، دستگیر و شماری نیز از کشور خارج شدند.[40] به این ترتیب جبهه ملی به تدریج از صحنه سیاست ایران حذف شد.[41]
در حال حاضر، فعالیت جبهه با استناد به «تارنمای رسمی جبهه ملی ایران- تهران» بهصورت غیر رسمی، غیر قانونی و بسیار محدود ادامه دارد و مطابق آخرین اساسنامه -مصوب 31 اردیبهشت 1398- در پی «حفظ تمامیت ارضی، استقرار حاکمیت ملی و استقلال سیاسی برخاسته از اراده عمومی ملت ایران در نظام جمهوری مبتنی بر اصول دموکراسی حقوق بشر و حاکمیت قانون» است.[42] در خارج از کشور احزابی کوشیدند زیر پرچم جبهه ملی متحد شوند، اما اختلاف دیدگاهها مانع از آن شد. این گروهها با عنوان جبهه ملی بهصورت محدود از طریق ایجاد سایت اینترنتی یا تأسیس شبکه تلویزیونی در حال فعالیت هستند؛[43] هرچند جبهه ملی در داخل، ارتباط سازمانی با آنها را رد میکند.[44]
[1]. زعیم، کورش و علی اردلان، جبهه ملی ایران از پیدایش تا کودتای 28 مرداد، تویسرکان، نشر تاخ، 1378، ص 14.
[2]. همان، ص 34 و 35.
[3]. همان، ص 58.
[4]. همان، ص 62 و 64.
[5]. همان، ص 69.
[6]. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1384، ص 311.
[7]. زعیم، همان، ص 93.
[8]. باختر امروز، 10 تیر 1329، ش 273، ص 1 و 4.
[9]. آبراهامیان، همان، ص 320.
[10]. همان. ص 324.
[11]. اطلاعات، 29 اسفندماه 1329، ش 7478، ص 9.
[12]. مدنی، سید جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 261.
[13]. آبراهامیان، همان، ص 345.
[14]. همان، ص 563.
[15]. جبهه ملی ایران در نخستین رویاروئی با مسائل سازمانی، کنگره سال 1341، بینا، 1357، ص 51.
[16]. آبراهامیان، همان، ص 566.
[17]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 98 و 109 و ده.
[18]. آبراهامیان، همان، ص 567 و 568.
[19]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، ص یازده.
[20]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ج 1، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 331.
[21]. شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1390، ص 406.
[22]. صمدیپور، سعید، جبهه ملی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 143.
[23]. شاپور بختیار، همان.
[24]. واحد تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، روزشمار انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، سوره، 1377، ص 248 و صمدیپور، همان، ص 146.
[25]. صمدیپور، همان، ص 148.
[26]. همان، ص 148.
[27]. همان، ص 151 تا 153.
[28]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 15، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، ص 177.
[29]. زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، قم، دفتر نشر و پخش معارف نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، 1379، ص 367.
[30]. همان. ص 369 و 370.
[31]. اطلاعات، 19 دی 1357، ش 15755، ص 2.
[32]. صمدیپور، همان، 169 و 170.
[33]. اطلاعات، 28 خرداد 1358، ش 15882، ص 2.
[34]. جمهوری اسلامی، 2 تیر 1358، ش 20، ص 1 و 2.
[35]. صمدیپور، همان، 178 و 179.
[36]. همان، ص 173.
[37]. اعلامیه جبهه ملی، آرشیو اسناد اپوزوسیون ایران، iran-archive.com، 23 مهر 1403.
[38]. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج 14، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، ص 462.
[39]. صمدیپور، همان، ص 183.
[40]. همان، ص 184.
[41]. همان، ص 185 و 186.
[42]. اساسنامه جبهه ملی ایران، تارنمای رسمی جبهه ملی ایران- تهران، www.jebhemeliiran.org، 23 مهر 1403.
[43]. صمدیپور، همان، ص 185 و 186.
[44]. بیانیه مورخ 22 دی 1389، تارنمای رسمی، همان، 24 مهر 1403.