جمعه 25 اسفند 1340 / 9 شوال 1381 / 16 مارس 1962

5 بازدید

سخنان حجت‌الاسلام فلسفی درباره فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله کاشانی

«ساعت 10 صبح مجلس ترحیم آیت‌الله کاشانی از طرف علمای تهران، با حضور طلاب علوم دینی و اهالی تهران و قم در مسجد سیدعزیزالله، واقع در بازار [تهران] تشکیل شد. آقای [محمدتقی] فلسفی واعظ، به منبر رفت و گفت: «اگر ما مردم سست عنصر نبودیم هیچ‌وقت درباره این همه متحملات سکوت اختیار نمی‌کردیم. شما مردم قهرمان الجزایر را ببینید. در این چند سال چقدر کشته دادند، چقدر خون مردم بی‌گناه را ریختند، آخر کمک نکردید. در حالی که یکی از ارکان مهم دین اسلام رسیدگی به امور مسلمانان است. در این چند سال هیچ کمکی از سایر ممالک اسلامی به ملت ستمدیده و رنج دیده الجزایر نشد و به صدای آنها لبیک نگفتیم. بالاخره این وضع مسلمانی نیست که ما داریم. خداوند متعال عاقبت ما را ختم به خیر کند. در تمام امور عقب افتاده‌ایم و به این روز سیاه و بدبختی افتاده‌ایم.»[i]

سپس درباره مرحوم آیت‌الله کاشانی صحبت کرد و افزود: «آیت‌الله کاشانی علاوه بر جنبه روحانیت، جنبه سیاسی هم داشت و خدمات شایانی به مردم این مرز و بوم کرد و به مردم عراق خدمات بزرگی کرد. آخرین امضایی که از مرحوم آیت‌الله کاشانی مانده از ملاقات عده‌ای از علمای پاکستان بوده که برای مکه معظمه می‌رفتند و وضع قبور ائمه [(ع)] را مشاهده و تقبیح کرده‌ بودند و به ایران آمدند و در تهران از آیت‌الله بهبهانی و کاشانی نامه گرفتند که به دولت ابن سعود بنویسید که قبور ائمه [(ع)] را تعمیر کنند. این نامه را آیت‌الله کاشانی در حالی که در بیمارستان بستری بود امضا کرد. این اثر در این آخر عمری از آیت‌الله کاشانی ماند و این خود سعادت بزرگی است.»[ii]

کشکول گدایی نخست‌وزیر

کلانتری دو تهران به ریاست پلیس این شهر گزارش داد: «از ساعت 19 بیست و پنجم اسفند [1340] عده‌ای حدود صد نفر از دانشجویان و اشخاص مختلف در مسجد هدایت اجتماع کردند. ساعت 20 آقای [سیدمحمود] طالقانی، واعظ به منبر رفته و ضمن سخنرانی مذهبی اظهار کرد: «در احکام قرآنی و دستورات اسلامی گدایی حرام است. او اضافه کرد: «شاه، گدا، ملت، گدا، نخست‌وزیر، گدا، محصل، گدا و نتیجه‌اش این است که نخست‌وزیر کشکول گدایی به دست گرفته و با گردن کج از شرق و غرب و دول بیگانه گدایی می‌کند و معلوم نیست این همه که کشکول‌ها را پر می‌کنند، به چه مصرف رسانده و می‌رسانند.»

[وی] در خاتمه اضافه کرد: «مأموران در مقابل حقوق و پاداش ناچیز چوب به دست گرفته و به سر مردم و حتی بستگان خود می‌کوبند و شرف و ناموس خود را می‌فروشند. نباید از آنها توقع بیشتری داشته باشید. چون آنها فهم و شعور بیشتری ندارند.»[iii]


[i]ـ مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات ـ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک؛ ج 1 ـ تهران ـ مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات ـ 1378ـ ص 390 و 391.

[ii]ـ همان ـ ص 391 و 392.

[iii]ـ نشریه یاد ـ ش 32 ـ 31 ـ تابستان و پاییز 1372 ـ ص 158.